۱۴۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۵۵

بخت در خوابست می خواهم که بیدارش کنم
پاره ای غوغای محشر کو که در کارش کنم؟

با تو عرض وعده ات حاشا که از ابرام نیست
هر چه می گویی همی خواهم که تکرارش کنم

جهان بهایش گفتم و اندر ادایش کاهلم
تا دگر دلسرد زین مشتی خریدارش کنم

بر لب جویش خرامان کرده شوقم دور نیست
کز هنر چون خود اسیر دام رفتارش کنم

مردم و بر من نبخشود و کنون باز از هوس
امتحان تازه می خواهم که در کارش کنم

راحت خود جستم و رنج فراوان یافتم
مژده دشمن را اگر جهدی در آزارش کنم

در غمش عمری به سر بردم ز دعوی شرم نیست
فرصتی کو کز وفای خود خبردارش کنم

اختلاط شبنم و خورشید تابان دیده ام
جرأتی باید که عرض شوق دیدارش کنم

تا بیاگاهانمت از ناتوانیهای خویش
طاقت یک خلق باید صرف اظهارش کنم

نکته هایش بی دهن می ریزد از لب غالبا
بی زبان گردم که شرح لطف گفتارش کنم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۵۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۵۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.