۱۵۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۸۰

حیف ست قتلگه ز گلستان شناختن
شاخ از خدنگ و غنچه ز پیکان شناختن

لب دوختم ز شکوه ز خود فارغم شمرد
نشناخت قدر پرسش پنهان شناختن

از شیوه های خاطر مشکل پسند کیست
کشتن به جرم درد ز درمان شناختن؟

از پیکرت بساط صفای خیال یافت
وصل تو از فراق تو نتوان شناختن

نازم دماغ ناز ندانی ز سادگی ست
کشتن به ظلم و کشته احسان شناختن

یاد آیدم به وصل تو در صحن گلستان
آن جلوه گل آتش سوزان شناختن

خاکی به روی نامه فشاندیم مفت تست
ناخوانده صفحه حال ز عنوان شناختن

ماییم و ذوق سجده چه مسجد چه بتکده
در عشق نیست کفر ز ایمان شناختن

مینا شکسته و می گلفام ریخته
محوم هنوز در گل و ریحان شناختن

لخت دلم به دامن و چاک غمم به جیب
اینک سزای جیب ز دامان شناختن

بگداخت بس که از اثر تاب روی تو
مهر از شفق به کوی تو نتوان شناختن

غالب به قدر حوصله باشد کلام مرد
باید ز حرف نبض حریفان شناختن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۷۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۸۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.