هوش مصنوعی: این شعر از غالب، شاعر بزرگ فارسی، بیانگر احساسات عمیق و متناقضی مانند عشق، غم، شادی و ستم است. شاعر از تمثیل‌های زیبا مانند سهراب و رستم، برق جهانسوز و گل‌های بهاری استفاده کرده تا احساسات خود را به تصویر بکشد. همچنین، او از عناصر طبیعت مانند ابر، باد و خار برای تقویت تصاویر شعری خود بهره برده است.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عاطفی و فلسفی است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی نیاز دارد. همچنین، استفاده از تمثیل‌های تاریخی و ادبی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

شمارهٔ ۳۱۵

در بستن تمثال تو حیرت رقمستی
بینش که به پرگار گشایی علمستی

غم را به تنومندی سهراب گرفتم
خود موج می از دشنه رستم چه کمستی؟

بیداد بود یکسره هشتن به کمر بر
زلفی که ز انبوهی دل خم به خمستی

خرسندی دل پرده گشای اثری هست
شادم که مرا این همه شادی به غمستی

گفتن ز میان رفته و دانم که ندانی
با من که به مرگم ز تو پرسش ستمستی

این ابر که شوید رخ گلهای بهاری
از دامن ما پرورش آموز نمستی

در بادیه از ریزش خونابه مژگان
رو داد مرا هر رگ خاری قلمستی

زان سان که نظر خیره کند برق جهانسوز
با حرف تمنای تو گفتن دژمستی

در عهد تو هنگام تماشای گل از شرم
نظاره و گل غرقه خوناب همستی

زین نقش نوآیین که برانگیخته غالب
کاغذ همه تن وقف سپاس قلمستی
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۱۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۱۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.