هوش مصنوعی: در این متن، داستان فردی به نام مرو روایت می‌شود که جهاز و خزینه‌ای از گوهر برایش تهیه می‌شود. او یکی از گوهرها را نادیده می‌گیرد، زیرا برایش بی‌ارزش است. سپس، بنده‌ای به او دستور می‌دهد که به یمن برود و برخی وسایل (زره و انگشتری) را به شخصی به نام ورقه تحویل دهد و پیامی از یادگار و غمگساری برای او ببرد. متن با توصیف روزگار سخت و ناپایدار دنیا و مرگ پایان می‌یابد.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است و درک آن نیاز به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات کلاسیک فارسی دارد. همچنین، برخی مفاهیم مانند مرگ و ناپایداری دنیا ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال سنگین باشد.

بخش ۲۸ - مرو را جهازی نکو ساختند

مرو را جهازی نکو ساختند
خزینه ز گوهر بپرداختند

از آن گوهرانش یکی راندید
نه دید و نه نام یکی را شنید

که گوهر به نزدیک او سنگ بود
ره خرمی بر دلش تنگ بود

خدمند گلشاه فرخنده را
یکی بنده بد،‌ خواند آن بنده را

بگفتا کی آزاد گشتی ز من
ترا رفت باید بسوی یمن

ببردن بر ورقهٔ دل دژم
زره را و انگشتری را بهم

بدو داد انگشتری با زره
بگفتا ببر این به ورقه بده

بگو کز تو این بد مرا یادگار
بد این یادگارت مرا غمگسار

از آن چرخ گردندهٔ گوژپشت
بسی دیده ام روزگار درشت

گرم کرد باید ز گیتی بسیچ
نداند کسی مرگ را چاره هیچ

شدم همچنان کآمدم زین جهان
اگر بد بدم رست خلق از بدان

مگوی ای نبرده ز بهر خدای
حدیث نکاح من و کدخدای

تو جهد اندر آن کن مگر از یمن
بیایی سبک بر سر گور من

که گر هیچ یابد ز کارم خبر
به تنش اندرون پاره گردد جگر

برفت آن غلام همایون به شب
بر ورقه آن سرفراز عرب
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۱۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۲۷ - بگفت این و بر دوست بگریست زار
گوهر بعدی:بخش ۲۹ - بردن گلشاه به شام
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.