هوش مصنوعی:
در این متن، سفر یک قهرمان به نام فرامرز توصیف میشود که با هشدارهای سیه دیو درباره خطرات راه مواجه میشود. فرامرز با اعتماد به قدرت خداوند و شجاعت خود، تصمیم به ادامه مسیر میگیرد. در طول راه، او با موجودات افسانهای مانند دیوها، گرگان، شیران جادو و غولها روبرو میشود. سیه دیو به او توصیه میکند که هوشیار باشد و از راه ایمن عبور نکند. فرامرز با اطمینان به تواناییهای خود، به سفر ادامه میدهد و پس از دو روز به منطقهای خطرناک میرسد که در آنجا شب را به استراحت میگذراند.
رده سنی:
12+
متن دارای مضامین حماسی و نبرد با موجودات افسانهای است که ممکن است برای کودکان کمسنوسال ترسناک یا پیچیده باشد. همچنین، استفاده از زبان ادبی و کهن ممکن است برای خوانندگان جوانتر دشوار باشد.
بخش ۱۶۲ - داستان هفت خوان و کشته شدن جادویان به دست فرامرز و گزارش آن
چو زان منزل آمد برون سرفراز
سیه دیو گفت ای یل رزم ساز
بدین ره که امروز ما آمدیم
بسی رنج بردیم تا آمدیم
به برگشتن اکنون نشاید گذشت
که پر برف باشد همان کوه و دشت
سوی راه کژدر بباید شدن
بدین راه ایمن نباید بدن
ولی در ره کژدر ای سرفراز
بسی رنج و درد آیدت پیش باز
زدیوان و گرگان و نراژدها
زشیران جادو به روز بلا
هم از غول پتیاره تندخیم
دگر کرگدن باشد آن پر زبیم
ندانم بدین ره،گذر چون کنی
بدین جانورها چه افسون کنی
فرامرز گفتا به زور خدای
که هست او به مردی مرا رهنمای
سرانشان به تیغ اندر آرم زپای
نیاید به دل مرمرا ترس جای
تو ای شیر جنگی سه دیو تند
بدان راه رفتن مشو هیچ کند
در این راه اکنون مرا رهنمای
همی باش باهوش و پاکیزه رای
به هر منزلی کان گذرگاه ماست
که هم دیو با شیر و نراژدهاست
چو آیم به نزدیک ایشان یکی
از ایشان خبرده مرا اندکی
بدان تا به ناکامی از ناگهان
نیاید یکی زان بر من نهان
که من جنگ را جنگ ناساخته
دل از کار ایشان نپرداخته
یکی را زلشکر گزندی رسد
زغم بر دلم تازه بندی رسد
سیه دیو،پیش اندر افکند اسب
همی رفت برسان آذرگشسب
همه راه،نخجیربا یوز وباز
همی رفت با رامش و بزم ساز
چو دو روز ازین گونه لشکر براند
به دل درهمه بیخ شادی نشاند
چو نزد کنام ددان آمدند
شب آمد در آن دشت خیمه زدند
سیه دیو گفت ای یل رزم ساز
بدین ره که امروز ما آمدیم
بسی رنج بردیم تا آمدیم
به برگشتن اکنون نشاید گذشت
که پر برف باشد همان کوه و دشت
سوی راه کژدر بباید شدن
بدین راه ایمن نباید بدن
ولی در ره کژدر ای سرفراز
بسی رنج و درد آیدت پیش باز
زدیوان و گرگان و نراژدها
زشیران جادو به روز بلا
هم از غول پتیاره تندخیم
دگر کرگدن باشد آن پر زبیم
ندانم بدین ره،گذر چون کنی
بدین جانورها چه افسون کنی
فرامرز گفتا به زور خدای
که هست او به مردی مرا رهنمای
سرانشان به تیغ اندر آرم زپای
نیاید به دل مرمرا ترس جای
تو ای شیر جنگی سه دیو تند
بدان راه رفتن مشو هیچ کند
در این راه اکنون مرا رهنمای
همی باش باهوش و پاکیزه رای
به هر منزلی کان گذرگاه ماست
که هم دیو با شیر و نراژدهاست
چو آیم به نزدیک ایشان یکی
از ایشان خبرده مرا اندکی
بدان تا به ناکامی از ناگهان
نیاید یکی زان بر من نهان
که من جنگ را جنگ ناساخته
دل از کار ایشان نپرداخته
یکی را زلشکر گزندی رسد
زغم بر دلم تازه بندی رسد
سیه دیو،پیش اندر افکند اسب
همی رفت برسان آذرگشسب
همه راه،نخجیربا یوز وباز
همی رفت با رامش و بزم ساز
چو دو روز ازین گونه لشکر براند
به دل درهمه بیخ شادی نشاند
چو نزد کنام ددان آمدند
شب آمد در آن دشت خیمه زدند
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۵۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۱۶۱ - پاسخ نامه فرطور توش به فرامرز رستم
گوهر بعدی:بخش ۱۶۳ - خوان اول کشتن فرامرز،شیران را
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.