هوش مصنوعی:
شاه جهان پس از مدتی اقامت نزد خود، تصمیم به بازگشت به هندوستان میگیرد. او عهدنامهای برای فرامرز مینویسد و سرزمینهای سند، هندوستان، قنوج، کشمیر و مرز چین را به او میسپارد. همچنین، تاج، طوق، گوشوار و تخت فیروزهای به فرامرز اهدا میکند و به او توصیه میکند که عدالت پیشه کند، با دشمنان بجنگد و به زیردستان مهربان باشد. فرامرز نیز وفاداری خود را به شاه جهان اعلام میکند و با سپاهی به سوی هندوستان حرکت میکند. در راه، از زال سام نصایحی میشنود و سپس به قنوج میرود و там به شکار و خوشی میپردازد.
رده سنی:
12+
متن دارای مفاهیم اخلاقی و تاریخی است که برای نوجوانان و بزرگسالان قابل درک و آموزنده است. همچنین، زبان شعرگونه و ساختار حماسی آن ممکن است برای کودکان کوچکتر پیچیده باشد.
بخش ۱۷۴ - بازگشتن فرامرز به هندوستان
چو یک چند نزدیک شاه جهان
ببود آن سرافراز روشن روان
سوی بازگشتن به هندوستان
همی زد به نزدیک سرداستان
به نوعی یکی عهد بنوشت شاه
زبهر فرامرز لشکر پناه
همه کشور سند و هندوستان
زقنوج کشمیر چون بوستان
همان منزل مرغ با مرز چین
بدو داد پیوسته شاه گزین
یکی تاج با طوق و با گوشوار
همان تخت فیروزه زرنگار
فرامرز را داد شاه جهان
بدو گفت کای گرد روشن روان
نگر تا نیاری به بیداد،دست
که دنیا نباشد سرای نشست
هرآن کس که باتو کند کارزار
برآور ز مرز و سپاهش دمار
دل زیردستان میازار هیچ
کزین پس ببینی بسی درد و پیچ
به هر جایگه یار درویش باش
به دهقان بیچاره چون خویش باش
چنان کن که هر جا که نامت برند
به نیکی به تن آفرین گسترند
زمین را ببوسید در پیشگاه
بدوگفت کای نامور پادشاه
زپیمان شاه جهان نگذرم
به هر جا که باشم کهین چاکرم
ده ودوهزار از دلیران گرد
گزین کرد شاه و مر او را سپرد
سپیده دمان برخروشید نای
دلاور نشست از بر بادپای
سوی هندوان تیز لشکر براند
بیامد به زابل دوهفته بماند
همی بود با او گو پیل تن
بسی پند دادش به هر انجمن
که در کار،هشیار باید بدن
نباید که دشمن کند تاختن
دگر نامور زال سام سوار
بدو گفت ای پهلو نامدار
به هر کار باموبدان گفت کن
پس آنگه بدان رای خود جفت کن
نباید که آسیب یابی ز دهر
همان خرمی بادت از دهر،بهر
و دیگر ز هر نیک و بد کایدت
فرستاده نزدیک ما بایدت
پذیرفت گفت نیا وپدر
زمین را ببوسید وآمد به در
وز آن جا به قنوج شد با سپاه
جهان گشته از دل،ورا نیکخواه
چوآمد،برآسود وخرم بزیست
به نخجیر و رامش همی کرد زیست
ببود آن سرافراز روشن روان
سوی بازگشتن به هندوستان
همی زد به نزدیک سرداستان
به نوعی یکی عهد بنوشت شاه
زبهر فرامرز لشکر پناه
همه کشور سند و هندوستان
زقنوج کشمیر چون بوستان
همان منزل مرغ با مرز چین
بدو داد پیوسته شاه گزین
یکی تاج با طوق و با گوشوار
همان تخت فیروزه زرنگار
فرامرز را داد شاه جهان
بدو گفت کای گرد روشن روان
نگر تا نیاری به بیداد،دست
که دنیا نباشد سرای نشست
هرآن کس که باتو کند کارزار
برآور ز مرز و سپاهش دمار
دل زیردستان میازار هیچ
کزین پس ببینی بسی درد و پیچ
به هر جایگه یار درویش باش
به دهقان بیچاره چون خویش باش
چنان کن که هر جا که نامت برند
به نیکی به تن آفرین گسترند
زمین را ببوسید در پیشگاه
بدوگفت کای نامور پادشاه
زپیمان شاه جهان نگذرم
به هر جا که باشم کهین چاکرم
ده ودوهزار از دلیران گرد
گزین کرد شاه و مر او را سپرد
سپیده دمان برخروشید نای
دلاور نشست از بر بادپای
سوی هندوان تیز لشکر براند
بیامد به زابل دوهفته بماند
همی بود با او گو پیل تن
بسی پند دادش به هر انجمن
که در کار،هشیار باید بدن
نباید که دشمن کند تاختن
دگر نامور زال سام سوار
بدو گفت ای پهلو نامدار
به هر کار باموبدان گفت کن
پس آنگه بدان رای خود جفت کن
نباید که آسیب یابی ز دهر
همان خرمی بادت از دهر،بهر
و دیگر ز هر نیک و بد کایدت
فرستاده نزدیک ما بایدت
پذیرفت گفت نیا وپدر
زمین را ببوسید وآمد به در
وز آن جا به قنوج شد با سپاه
جهان گشته از دل،ورا نیکخواه
چوآمد،برآسود وخرم بزیست
به نخجیر و رامش همی کرد زیست
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۵۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۱۷۳ - رفتن فرامرز نزد کیخسرو
گوهر بعدی:بخش ۱۷۵ - زادن سام از دختر فرطورتوش و زادن آذربرزین از دختر شاه کهیلا
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.