هوش مصنوعی:
فرامرز راد نامه‌ای را می‌خواند و پس از بوسیدن آن، بر سر می‌گذارد. او از وضعیت ناگوار خود و خانواده‌اش می‌نالد: پدرش کشته شده، خانواده‌اش فقیر شده‌اند، و پسرش در بند است. او از سرنوشت تلخ سیستان و گرشاسب یاد می‌کند و از فرار از کابل می‌ترسد، زیرا معتقد است فرار کردن نام او را نزد پیشینیان بی‌اعتبار می‌کند. او تصمیم می‌گیرد به جای فرار، با شجاعت به کابل برود و با بهمن بجنگد. پوینده به او می‌گوید که لشکر بهمن تمام منطقه را احاطه کرده‌اند، اما فرامرز مصمم است که به کابل برود و با بهمن روبرو شود.
رده سنی:
15+
متن دارای مضامین حماسی و جنگ‌آورانه است و ممکن است برای کودکان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، موضوعاتی مانند مرگ، فقر، و اسارت در متن وجود دارد که برای مخاطبان نوجوان و بزرگسال مناسب‌تر است.
بخش ۱۷۷ - رسیدن نامه زال به فرامرز و احوال پرسیدن از فرستاده از جنگ بهمن
ازو نامه بستد فرامرز راد
بخواند و ببوسید وبر سرنهاد
زدیده ببارید خوناب چند
دل از گردش چرخ گردان نژند
که بر ما به یکباره پشت آورید
چنین روزگاری درشت آورید
پدر،کشته ودودمان،مستمند
پسر،زارگشته،نیایش به بند
همان سیستانی که گرشاسب کرد
از آن شاه بهمن برآورد گرد
اگر من زکابل گریزان شوم
همان به که در خاک،ریزان شوم
به نام بلند ار برآید روان
به از زنده در تنگ تا جاودان
گریزنده گر نام کردی بلند
بدی پیش پیشینیان ارجمند
پدر بود خود،پهلوان سوار
گریزان نگشتی ز اسفندیار
زبهمن نشاید گریزید پس
دوباره به گیتی نمرده است کس
بگفت این و پوینده را پیش خواند
زبهمن سخن ها برو چند راند
که او بر در شهر،جایش کجاست
به دست چپ و یا سوی دست راست
بدو گفت پوینده کای نامدار
سرسرکشان صفدر نامدار
زمین است پنجاه فرسنگ بیش
که لشکر نشاندست آن تیره کیش
چپ و راست شهر و همه دشت بر
همه لشکر بهمن است سر به سر
به کردار مور وملخ،آن سپاه
گرفتند بر سیستان،جمله راه
تو پند نیایت شنو ای پسر
سوی هندوان شو همن نیزه ور
که از بهمن سرکش تیره خوی
نیابی رهایی همی چاره جوی
جهان پهلوان گفتش ای نیک مرد
تو اکنون سوی شهر خود بازگرد
که من سوی کابل شوم بی درنگ
نیم در خور بهمن تیز چنگ
بخواند و ببوسید وبر سرنهاد
زدیده ببارید خوناب چند
دل از گردش چرخ گردان نژند
که بر ما به یکباره پشت آورید
چنین روزگاری درشت آورید
پدر،کشته ودودمان،مستمند
پسر،زارگشته،نیایش به بند
همان سیستانی که گرشاسب کرد
از آن شاه بهمن برآورد گرد
اگر من زکابل گریزان شوم
همان به که در خاک،ریزان شوم
به نام بلند ار برآید روان
به از زنده در تنگ تا جاودان
گریزنده گر نام کردی بلند
بدی پیش پیشینیان ارجمند
پدر بود خود،پهلوان سوار
گریزان نگشتی ز اسفندیار
زبهمن نشاید گریزید پس
دوباره به گیتی نمرده است کس
بگفت این و پوینده را پیش خواند
زبهمن سخن ها برو چند راند
که او بر در شهر،جایش کجاست
به دست چپ و یا سوی دست راست
بدو گفت پوینده کای نامدار
سرسرکشان صفدر نامدار
زمین است پنجاه فرسنگ بیش
که لشکر نشاندست آن تیره کیش
چپ و راست شهر و همه دشت بر
همه لشکر بهمن است سر به سر
به کردار مور وملخ،آن سپاه
گرفتند بر سیستان،جمله راه
تو پند نیایت شنو ای پسر
سوی هندوان شو همن نیزه ور
که از بهمن سرکش تیره خوی
نیابی رهایی همی چاره جوی
جهان پهلوان گفتش ای نیک مرد
تو اکنون سوی شهر خود بازگرد
که من سوی کابل شوم بی درنگ
نیم در خور بهمن تیز چنگ
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۱۴۰
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۱۷۶ - نامه نوشتن زال به فرامرز از کار بهمن و جنگ کردن
گوهر بعدی:بخش ۱۷۸ - پاسخ نامه زال از نزد فرامرز
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.
