هوش مصنوعی: این متن شعری از فردوسی است که در آن از شخصی دعوت می‌شود تا به جای زندگی وحشیانه و خونریزی، به تخت شاهی بنشیند و از نعمت‌های زندگی لذت ببرد. همچنین، هشدار داده می‌شود که دشمنی با شاه و خدایان عواقب بدی دارد، همان‌طور که برای جمشید و نژادش اتفاق افتاد. متن با توصیه به صلح و دوری از جنگ پایان می‌یابد.
رده سنی: 15+ این متن دارای مفاهیم پیچیده‌ای مانند قدرت، اخلاق، و اسطوره‌شناسی است که برای درک کامل آن‌ها، خواننده نیاز به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات کلاسیک دارد. همچنین، برخی عبارات ممکن است برای کودکان قابل‌درک نباشند.

بخش ۶۳ - خواندن شاه چین کوش پیل دندان را به نزد خویش

بیا تا برآیی هم اکنون به تخت
چنانچون بود مرد فرخنده بخت

پدر شاه چین و برادر پدر
شهنشاه روی زمین سربسر

تو همچون دد و دام در مرغزار
خورش کرده همواره خون شکار

به پیش کسی کرده خود را بپای
که نپسندد از تو بدان سر، خدای

که آن بدگهر، شاه را دشمن است
نژاد و نیای وی آهرمن است

که جمشید را داد یزدان جهان
روان کرد فرمان او برمهان

همی داشتش سالیانی هزار
نه مرگ و نه درداندر آن روزگار

شد اندر دل خویشتن بدگمان
که من دور کردم ز مردم غمان

به گیتی چو من دور کردم، که کرد
غم و رنج و سختی بد و مرگ و درد

چو از خویشتن دید کار خدای
سر تخت او اندر آمد ز پای

به دست شهنشه گرفتار شد
تن پر گناهش نگونسار شد

چنان تنگ روزی شدندش نژاد
که یزدانشان پوشش افزون نداد

پراگنده گشتند گرد جهان
همه ساله در کوه و بیشه نهان

ز فرّ تو چون مر تو را یافتند
به رزم شهنشاه بشتافتند

ببینی چو آیی برون از میان
دگر هفته بازار ایرانیان

همان به که خود شهریاری کنی
کجا با گهنکار یاری کنی

همان به که در خانه ی زرنگار
نشینی، نه در بیشه و کوهسار

همان به که با باده و بوی خَوش
خرامان به باغ اندر آیی و کش

به زیر پیت نرگس و یاسمین
فراز سرت شاخ شمشاد چین

به پیش اندرون ریدکان سرای
ز پس رود و رامشگر خوش سرای

چپ و راست خوبان آراسته
سراپای پر نور و پر خواسته

خردمند بر تخت نگزید سنگ
همان آشتی به پسندد ز جنگ

همانا تو را با پدر جنگ نیست
میان تو و شاه فرسنگ نیست

بیا تا ببینی تو فردا ز بخت
سپاه و بزرگی و شاهی و تخت

چه باشی میان گناهی گروه
گهی سوی بیشه گهی سوی کوه

سخنهای به مرد بشنید کوش
برآمد دل مهربانش بجوش

سخن چون بود چرب و شیرین و گرم
دل سنگ خارا کند مومِ نرم

سخن چون به نرمی فزون آورند
ز سوراخ ماران برون آورند

چنین آمد از موبد هوشیار
به چربی برآید ز سوراخ، مار
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۲۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۶۲ - آگاه شدن کوش پیل دندان از نسب خویش
گوهر بعدی:بخش ۶۴ - پاسخ کوش درباره ی پیوستن به شاه چین
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.