هوش مصنوعی:
در این متن، صحنهای از یک داستان حماسی توصیف شده است که در آن پسر پادشاه پس از کشتن دشمن و بریدن سر او، به نزد پدرش بازمیگردد. پدر با استقبالی گرم از او پذیرایی میکند و سپاه نیز به او احترام میگذارد. سپس پسر سر بریدهشده را به پدر تقدیم میکند و پدر از این عمل او خشنود میشود. در ادامه، پادشاه با پسرش به گفتوگو میپردازد و در نهایت جشنی به پاس این پیروزی برگزار میشود.
رده سنی:
15+
متن دارای صحنههای خشونتآمیز (مانند بریدن سر) و مضامین پیچیدهای مانند انتقام و قدرت است که برای مخاطبان زیر 15 سال ممکن است نامناسب باشد. همچنین، زبان شعرگونه و کهن آن درک متن را برای سنین پایین دشوار میکند.
بخش ۶۸ - دیدار کوش با پدر
ز ره چون یکی میل ببرید بیش
سپاه پدرش اندر آمد به پیش
پیاده شدش پیش، به مرد زود
مر او را فروان ستایش نمود
زمین را ببوسید پیشش سپاه
همی کرد هرکس به رویش نگاه
به به مرد داد آن سرِ ارجمند
بدان تا فرستد به شاه بلند
چنین گفت کاین آن گرامی سراست
که بر آتبین زآسمان برتر است
به کین برادر بریدم ز تن
مگر شاه خشنود گردد زمن
سواران چو رفتند نزدیک شاه
به مژده که فرزندت آمد ز راه
پذیره شدش با سپاهی گران
بزرگان چینی و گندآوران
چو تنگ اندر آمد به نزدیک کوش
سران را ز دیدار او رفت هوش
همی گفت هر کس که این دیو چیست
که بر کشور ما بباید گریست
نه مردُم، همانا که آهرمن است
به چهر اهرمن، پیل پیکر تن است
اگر شاه ما گردد این دیو زفت
سپه را سر خویش باید گرفت
کز این چهره ناید همی جز بدی
ندارد رخش فرّه ایزدی
پدر را چو کوش دلاور بدید
فرود آمد و آفرین گسترید
زمانی بمالید بر خاک روی
نیایش همی کرد در پیش اوی
ز خاکش سپهدار چین برگرفت
ببوسیدش و سخت در بر گرفت
فراوان بپرسید و خوبش نواخت
به اسب و ستام خودش برنشاخت
همی راند با او برابر به راه
سخنها ز هرگونه پرسید شاه
همی داد پاسخ ز هرگونه کوش
پدر را به آواز نرم و به هوش
به ایوان چو رفتند از آن راه سخت
برآورد خسرو مر او را به تخت
همان گاه خوالیگر آورد خوان
چنانچون بود در خور خسروان
چو از خوان و خوردن بپرداختند
به نوّی یکی انجمن ساختند
بریده سر شاه ایران سپاه
بفرمود کآورد سالار شاه
بدید و دو دستش به دل برنهاد
همی گفت کز بخت گشتیم شاد
به دست چنین نیو نامی پسر
کشیدیم کینِ گرامی پسر
بسی آفرین کرد بر کوش و گفت
که با یال و برزت هنر باد جفت
سپاه پدرش اندر آمد به پیش
پیاده شدش پیش، به مرد زود
مر او را فروان ستایش نمود
زمین را ببوسید پیشش سپاه
همی کرد هرکس به رویش نگاه
به به مرد داد آن سرِ ارجمند
بدان تا فرستد به شاه بلند
چنین گفت کاین آن گرامی سراست
که بر آتبین زآسمان برتر است
به کین برادر بریدم ز تن
مگر شاه خشنود گردد زمن
سواران چو رفتند نزدیک شاه
به مژده که فرزندت آمد ز راه
پذیره شدش با سپاهی گران
بزرگان چینی و گندآوران
چو تنگ اندر آمد به نزدیک کوش
سران را ز دیدار او رفت هوش
همی گفت هر کس که این دیو چیست
که بر کشور ما بباید گریست
نه مردُم، همانا که آهرمن است
به چهر اهرمن، پیل پیکر تن است
اگر شاه ما گردد این دیو زفت
سپه را سر خویش باید گرفت
کز این چهره ناید همی جز بدی
ندارد رخش فرّه ایزدی
پدر را چو کوش دلاور بدید
فرود آمد و آفرین گسترید
زمانی بمالید بر خاک روی
نیایش همی کرد در پیش اوی
ز خاکش سپهدار چین برگرفت
ببوسیدش و سخت در بر گرفت
فراوان بپرسید و خوبش نواخت
به اسب و ستام خودش برنشاخت
همی راند با او برابر به راه
سخنها ز هرگونه پرسید شاه
همی داد پاسخ ز هرگونه کوش
پدر را به آواز نرم و به هوش
به ایوان چو رفتند از آن راه سخت
برآورد خسرو مر او را به تخت
همان گاه خوالیگر آورد خوان
چنانچون بود در خور خسروان
چو از خوان و خوردن بپرداختند
به نوّی یکی انجمن ساختند
بریده سر شاه ایران سپاه
بفرمود کآورد سالار شاه
بدید و دو دستش به دل برنهاد
همی گفت کز بخت گشتیم شاد
به دست چنین نیو نامی پسر
کشیدیم کینِ گرامی پسر
بسی آفرین کرد بر کوش و گفت
که با یال و برزت هنر باد جفت
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۲۶
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۶۷ - کشته شدن پسر آتبین به دست کوش
گوهر بعدی:بخش ۶۹ - نامه ی شاه چین به ضحاک در کشتن پسر آتبین
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.