هوش مصنوعی:
نویسنده در این متن از داستانی حماسی و غمگین میگوید که در آن پسرش در نبرد با دشمنان کشته میشود. او از رنج دوری پسرش میگوید و سپس از انتقامگیری و پیروزی بر دشمنان سخن میراند. در نهایت، سر بریده دشمن را به شاه تقدیم میکند و تصمیم میگیرد کوهی را که مانع پیشروی بوده، از پای درآورد. متن پر از احساسات غم، افتخار، و پیروزی است.
رده سنی:
16+
متن دارای صحنههای خشونتآمیز مانند کشته شدن و بریدن سر است و همچنین مضامین عمیق عاطفی مانند غم و انتقام دارد که برای مخاطبان کمسنوسال مناسب نیست.
بخش ۶۹ - نامه ی شاه چین به ضحاک در کشتن پسر آتبین
همان گه نویسنده را پیش خواند
وزاین داستان چند با او براند
چو بر پرنیان بر گذر کرد نی
یکی مژده را شادی افگند پی
که شاه جهان تا جهان شاه باد
از او دست بدخواه کوتاه باد
کمرگاه او سخت باد و تنش
همه ساله پیروز بر دشمنش
بدان، شهریارا، که این روزگار
شگفتی فراوان نهد در کنار
گرامی یکی پور من دور شد
دل من ز دوریش رنجور شد
به کامم در آمد سرِ شست او
سپاهم شکسته شد از دست او
همی تاخت بر دشمنان چون همای
سپاهم همی برد هر یک ز جای
یکی نامور پور ما را بکشت
به زوبین پولاد و زخم درشت
زمانه کنون روشنایی نمود
مرا با پسر آشنایی نمود
به من باز بخشیدش این روزگار
به کام جهاندار گشته ست کار
از این ناسپاسان همه کین کشید
سر دشمن شاه گیتی بُرید
فرستادم اینک برِ شهریار
بریده سر نامبرده سُوار
چنان شد ستوه آتبین با گروه
که بیرون نیامد شد از پیش کوه
نه بیرون توان شد به راهی دگر
نه فریادش آید سپاهی دگر
از آن پس به فرّ جهان کدخدای
من آن کوه را اندر آرم ز پای
فرستم به درگاه شاهش اسیر
به دست گرامی یل شیر گیر
گزین کرد صد مرد را زآن سپاه
گزینان رزم و دلیران گاه
بدادند یک ساله شان برگ و ساز
همان گه گرفتند راه دراز
وزاین داستان چند با او براند
چو بر پرنیان بر گذر کرد نی
یکی مژده را شادی افگند پی
که شاه جهان تا جهان شاه باد
از او دست بدخواه کوتاه باد
کمرگاه او سخت باد و تنش
همه ساله پیروز بر دشمنش
بدان، شهریارا، که این روزگار
شگفتی فراوان نهد در کنار
گرامی یکی پور من دور شد
دل من ز دوریش رنجور شد
به کامم در آمد سرِ شست او
سپاهم شکسته شد از دست او
همی تاخت بر دشمنان چون همای
سپاهم همی برد هر یک ز جای
یکی نامور پور ما را بکشت
به زوبین پولاد و زخم درشت
زمانه کنون روشنایی نمود
مرا با پسر آشنایی نمود
به من باز بخشیدش این روزگار
به کام جهاندار گشته ست کار
از این ناسپاسان همه کین کشید
سر دشمن شاه گیتی بُرید
فرستادم اینک برِ شهریار
بریده سر نامبرده سُوار
چنان شد ستوه آتبین با گروه
که بیرون نیامد شد از پیش کوه
نه بیرون توان شد به راهی دگر
نه فریادش آید سپاهی دگر
از آن پس به فرّ جهان کدخدای
من آن کوه را اندر آرم ز پای
فرستم به درگاه شاهش اسیر
به دست گرامی یل شیر گیر
گزین کرد صد مرد را زآن سپاه
گزینان رزم و دلیران گاه
بدادند یک ساله شان برگ و ساز
همان گه گرفتند راه دراز
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۱۹
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۶۸ - دیدار کوش با پدر
گوهر بعدی:بخش ۷۰ - گفتگوی پدر و پسر در بزم
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.