هوش مصنوعی:
متن بالا یک داستان یا شعر حماسی است که در آن پند و اندرزهایی درباره اطاعت از شاه و عواقب سرپیچی از فرمان او ارائه میشود. در بخشی از متن، فرستادهای از شاه چین با نامهای نزد شاه میآید و در نهایت، ترس و وحشت از قدرت شاه و عواقب نافرمانی توصیف میشود.
رده سنی:
15+
متن دارای مفاهیم پیچیدهای مانند اطاعت از قدرت، ترس از عواقب نافرمانی و مسائل سیاسی است که برای درک کامل آن، مخاطب نیاز به بلوغ فکری و تجربه بیشتری دارد. همچنین، ممکن است برخی از واژگان و عبارات برای کودکان کمسنوسال نامفهوم یا سنگین باشد.
بخش ۹۹ - نامه ی کوش پیل دندان به طیهور
نبشته به طیهور کز راه داد
یکی پند من کرد بایدْت یاد
به گیتی نداری جز آن کوه جای
نه بر همسر شاه گیتی خدای
فزونتر مکش پای خویش از گلیم
که باشد ز سرمات یکباره بیم
سیه مار را چون سرآید زمان
یکی سوی راه آردش بی گمان
جهانی همه شاه را چاکرند
ز تو مهترند آن کجا کهترند
نیارند با شاه گستاخ وار
سخن گفتن از مایه ی شهریار
تو را زهره آن باشد ای بیخرد
که شاه جهان از تو کیفر برد
چرا دشمن شه چو پیشت رسید
نبستی مر او را چنانچون سزید
از آن پس که بگریخت آن بدنژاد
کس او را ز شاهان پناهی نداد
ز گیتی تو او را پناه آمدی
چنو نیز بدخواه شاه آمدی
گر این کار را زود دریافتی
به بند فرومایه بشتافتی
بپرهیزی از خشم و آزار شاه
وز آزار داری دل ما نگاه
وگر سر بپیچی ز فرمان من
دل تو بپیچد از آزار من
چو من رخش را همچو آتش کنم
فراوان بکوشی که دل خوش کنم
به جان و سر شاه گندآوران
به جان و سر خسرو خاوران
که آزارم از دل نیاید برون
دو چندان کنم آب دریا ز خون
فرستاده آمد ز دربند کوه
ز بالا بدیدندشان آن گروه
از ایشان بپرسید سالاربار
که با کوه و دریا چه دارید کار
فرستاده گفت ای سراینده مرد
همه سوی پرخاش و تندی مگرد
نه ایدر ز راه کمین آمدیم
فرستاده از شاه چین آمدیم
ز دریا بریدیم یک ماهه راه
یکی نامه داریم نزدیک شاه
سخن باژبان را چو آگاه کرد
همان گه سواری سوی راه کرد
به شهر بسیلا در آمد دمان
به خسرو خبر داد از آن مردمان
از ایشان چو آگاه شد شهریار
یکی را فرستاد با صد سوار
ز دربندشان برد نزدیک شاه
چو دیدند کهسار و آن تنگ راه
همی با دل خویش گفتند کوش
همانا ندارد دل و رای و هوش
کسی آسمان را چه چاره کند
وگر خویشتن چون ستاره کند
همی با سپاهش خورد زینهار
اگر لشکر آرد بدین کوهسار
یکی پند من کرد بایدْت یاد
به گیتی نداری جز آن کوه جای
نه بر همسر شاه گیتی خدای
فزونتر مکش پای خویش از گلیم
که باشد ز سرمات یکباره بیم
سیه مار را چون سرآید زمان
یکی سوی راه آردش بی گمان
جهانی همه شاه را چاکرند
ز تو مهترند آن کجا کهترند
نیارند با شاه گستاخ وار
سخن گفتن از مایه ی شهریار
تو را زهره آن باشد ای بیخرد
که شاه جهان از تو کیفر برد
چرا دشمن شه چو پیشت رسید
نبستی مر او را چنانچون سزید
از آن پس که بگریخت آن بدنژاد
کس او را ز شاهان پناهی نداد
ز گیتی تو او را پناه آمدی
چنو نیز بدخواه شاه آمدی
گر این کار را زود دریافتی
به بند فرومایه بشتافتی
بپرهیزی از خشم و آزار شاه
وز آزار داری دل ما نگاه
وگر سر بپیچی ز فرمان من
دل تو بپیچد از آزار من
چو من رخش را همچو آتش کنم
فراوان بکوشی که دل خوش کنم
به جان و سر شاه گندآوران
به جان و سر خسرو خاوران
که آزارم از دل نیاید برون
دو چندان کنم آب دریا ز خون
فرستاده آمد ز دربند کوه
ز بالا بدیدندشان آن گروه
از ایشان بپرسید سالاربار
که با کوه و دریا چه دارید کار
فرستاده گفت ای سراینده مرد
همه سوی پرخاش و تندی مگرد
نه ایدر ز راه کمین آمدیم
فرستاده از شاه چین آمدیم
ز دریا بریدیم یک ماهه راه
یکی نامه داریم نزدیک شاه
سخن باژبان را چو آگاه کرد
همان گه سواری سوی راه کرد
به شهر بسیلا در آمد دمان
به خسرو خبر داد از آن مردمان
از ایشان چو آگاه شد شهریار
یکی را فرستاد با صد سوار
ز دربندشان برد نزدیک شاه
چو دیدند کهسار و آن تنگ راه
همی با دل خویش گفتند کوش
همانا ندارد دل و رای و هوش
کسی آسمان را چه چاره کند
وگر خویشتن چون ستاره کند
همی با سپاهش خورد زینهار
اگر لشکر آرد بدین کوهسار
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۲۸
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۹۸ - لشکرکشی کوش برای محاصره ی سرزمین طیهور
گوهر بعدی:بخش ۱۰۰ - پاسخ به کوش
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.