۱۸۷ بار خوانده شده

بخش ۱۱۶ - گذشتن آتبین از دریا در شب و شکست دادن چینیان

وز آن روی بر آتبین با سپاه
درافگند کشتی به دریا و چاه

ز دریا شب تیره آمد برون
ببستند کشتی به آب اندرون

شبی بود ماننده ی آبنوس
بنالید نای و بغرّید کوس

ز دریا برآمد شب تیره میغ
کشید آتبین با سوارانش تیغ

ز لشکر به گردون برآمد خروش
ز خواب اندر آمد سپهدارِ کوش

سپاهش چنانچون رمه ی بی شبان
بجای طلایه نه کس پاسبان

همی هرکس از خواب آسیمه سر
بجَست و دوان شد به نزدیک در

به اسب برهنه برآورد پای
نه بر سر کلاه و نه در بر قبای

دلیران گرفتند راه گریغ
شبی سهمناک از پس و پیش تیغ

درخشیدن نیزه و تیغ جنگ
همی از شب تیره بزدود رنگ

شکار دلیران جگر بود و سر
که شمشیر سر جُست و زوبین جگر

سر نیزه و تیغ الماسگون
به دریا رسانید هنجار خون

بپوشید دیهیم خفتان رزم
سر از خواب سنگین، دل از جام بزم

ندیدند جای درنگ و پیام
کشیدند شمشیر کین از نیام

برآویختند و برآمیختند
ز خون دلیران گِل انگیختند

چو زر آبگون گشت روی زمین
سپهدارِ چین را بدید آتبین

سپاه انجمن شد بر او ده هزار
دلیران رزم آزموده سُوار

برآویخته با گروهی سپاه
فراوان سپه گشت پیشش تباه

ز سر خود برداشت و بر گفت نام
بدانست هر یک که آن یک کدام

ز زین کوهه گرز گران برکشید
از او هر کسی خویشتن درکشید

یکی خشت رز آبداده به دست
ز کینه برآشفته چون پیل مست

بزد خویشتن را بدان رزمجوی
سپهدار سوی وی آورد روی

زبان را گشاده به دشنام زشت
برآورد یال و بینداخت خشت

گذر کرد خشت گران بر سپهر
نیامد گزندی بر آن تاجور

جهانجوی یک زخم زد بر سرش
به خاک اندر آمد سر و مغفرش

سپهدار را چون سپه کشته دید
تنش را به خاک اندر آغشته دید

گریزان شدند آن دلیران همه
چو از گرگ گردد گریزان رمه

جهانجوی بر پی همی راند اسب
دمان با گروهی چو آذرگشسب

همی کشت و چندان که مور و ملخ
ز خون دلیران چین بست یخ

چو باد دمان اسب آن سروران
ستوران چین پیششان چون خران

ز شمشیر ایشان جز آن کس نَرست
که زنهار گویان ز باره بجست

نهان گشت جایی ز راه گریغ
که دیده برد بر درفشد تیغ

شبانگاه چون آتبین گشت باز
به لشکرگه دشمن آمد فراز

به تخت سپهدار چین بر نشست
ز شادی به دل برنهاده دو دست

همی گفت کینِ گرامی سُوار
کشیدم یکی بهره از روزگار

بزرگان طیهوریان را بخواند
بدان پیشگهشان به رامش نشاند

از آن کامگاری یکی سور کرد
که رنج از دل سرکشان دور کرد

دگر روز فرمود تا خواسته
همه پیش بردندش آراسته

ز چیزی کجا از درِ شاه بود
ز سازی که اندر خورِ راه بود

جدا کرد و دیگر همه بخش کرد
رخ لشکر از خواسته رخش کرد

ز هشتاد کشتی کجا بار کرد
چهل زو درم کرد و دینار کرد

چهل پر ز دیبا و از پرنیان
فرستاد بر دست ایرانیان

به نزدیک طیهور کاین بهر توست
اگر چند از این مایه ور شهر توست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۱۱۵ - آماده شدن آتبین برای جنگ
گوهر بعدی:بخش ۱۱۷ - نامه ی آتبین به شاه طیهور
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.