هوش مصنوعی:
در این متن، طیهور و شاه آتبین درباره انتخاب راههای مختلف برای سفر بحث میکنند. طیهور راههای خطرناک و طولانی را توصیف میکند، از جمله راهی پر از ترس و بیم که یک سال و نیم طول میکشد و راه دیگری که شش ماه زمان میبرد و بسیار سخت است. او همچنین از شهرهای زیبا و سرزمینهای دیگر سخن میگوید. در نهایت، پیشنهاد میشود که تنها یک پیر سالخورده که تجربه زیادی در این راهها دارد میتواند آنها را هدایت کند. شاه آتبین امیدوار است که با کمک نیروی الهی، این راه سخت آسان شود و به مقصد برسند.
رده سنی:
12+
متن دارای مفاهیم عمیق و پیچیده است که برای درک بهتر به بلوغ فکری و تجربه خواندن متون ادبی نیاز دارد. همچنین، برخی توصیفات ممکن است برای کودکان کمسنوسال نامفهوم یا خستهکننده باشد.
بخش ۱۴۸ - راهنمایی طیهور
بدو گفت طیهور کاکنون ز راه
بیندیش تا چون شود بی سپاه
که راه شما ایدر این است و بس
کجا پیل دندان نشانده ست کس
بدان راه رفتن نداردْت روی
که رنج آید از دشمن کینه جوی
چنین داد پاسخ که شاه آتبین
به کار اندر اندیشه کرده ست این
همی هرچه گویم بدین ره شویم
ز دشمن شب تیره ناگه شویم
خریدار گفتار من نیست هیچ
به راهی دگر باید او را بسیچ
مرا زآن فرستاد نزدیک شاه
که دارد کسان را که دانند راه
بدو گفت راهی دگر هست باز
ولیکن نه نزدیک، دور و دراز
یکی هول راه است با ترس و بیم
رسیدن به خشکی به یک سال و نیم
چو کشتی شب و روز گیرد شتاب
به یک سال و سه مه برانند از آب
یکی جای بینی پر از شهر و باغ
همه لاله باغ و همه سبزه راغ
نه اندر شمار همه کشور است
زمینی دگر، کشوری دیگر است
از آن مرز بازارگان هر کسی
به شهر من آیند هرگه بسی
از آن سالیان کایدر است آتبین
همانا نیامد کسی زآن زمین
از آن شهرها چون برانی دو روز
یکی راه بینی تو نادلفروز
سوی کوه قاف آید آن راه سخت
نبیند چنان راه را نیکبخت
به شش ماه اگر خود گذشتن توان
برنجد رگ و پی، بکاهد روان
چو گردد مر آن کوه بی بن دو شاخ
از آن پس جهان بر تو گردد فراخ
درآید به سقلاب و آباد روم
وزآن جا توان شد به هر مرز و بوم
مرا دل همی سوزد ای پاکدین
ز درد فرارنگ و شاه آتبین
هم از بهر پرمایه ایرانیان
کز این سبز دریای چون پرنیان
چگونه توانید بیرون برید
که سیمرغش از بر نشاید پرید
فراوان مرا هست دریا شناس
که از من به رفتن پذیرد سپاس
ولیکن یکی سالخورد است پیر
کمان کرده از رنج بالای تیر
خرد برده از مغز او روزگار
تن و دست و پایش بمانده ز کار
فراوان بر این راه بیرون شده ست
همانا که ده بار افزون شده ست
جز او کس نداند مر این راه را
همو بِهْ توان برد مر شاه را
گر ایزدش نیرو دهد یا توان
شما را برون بردن او به توان
بدو گفت کز فرّ فرخنده شاه
به ما بر سبک گردد این سخت راه
بزودی به آباد جایی رسیم
سوی مرز کشور خدایی رسیم
شتابان شد از پیش او کامداد
به مژده که خسرو تو را کام داد
بیندیش تا چون شود بی سپاه
که راه شما ایدر این است و بس
کجا پیل دندان نشانده ست کس
بدان راه رفتن نداردْت روی
که رنج آید از دشمن کینه جوی
چنین داد پاسخ که شاه آتبین
به کار اندر اندیشه کرده ست این
همی هرچه گویم بدین ره شویم
ز دشمن شب تیره ناگه شویم
خریدار گفتار من نیست هیچ
به راهی دگر باید او را بسیچ
مرا زآن فرستاد نزدیک شاه
که دارد کسان را که دانند راه
بدو گفت راهی دگر هست باز
ولیکن نه نزدیک، دور و دراز
یکی هول راه است با ترس و بیم
رسیدن به خشکی به یک سال و نیم
چو کشتی شب و روز گیرد شتاب
به یک سال و سه مه برانند از آب
یکی جای بینی پر از شهر و باغ
همه لاله باغ و همه سبزه راغ
نه اندر شمار همه کشور است
زمینی دگر، کشوری دیگر است
از آن مرز بازارگان هر کسی
به شهر من آیند هرگه بسی
از آن سالیان کایدر است آتبین
همانا نیامد کسی زآن زمین
از آن شهرها چون برانی دو روز
یکی راه بینی تو نادلفروز
سوی کوه قاف آید آن راه سخت
نبیند چنان راه را نیکبخت
به شش ماه اگر خود گذشتن توان
برنجد رگ و پی، بکاهد روان
چو گردد مر آن کوه بی بن دو شاخ
از آن پس جهان بر تو گردد فراخ
درآید به سقلاب و آباد روم
وزآن جا توان شد به هر مرز و بوم
مرا دل همی سوزد ای پاکدین
ز درد فرارنگ و شاه آتبین
هم از بهر پرمایه ایرانیان
کز این سبز دریای چون پرنیان
چگونه توانید بیرون برید
که سیمرغش از بر نشاید پرید
فراوان مرا هست دریا شناس
که از من به رفتن پذیرد سپاس
ولیکن یکی سالخورد است پیر
کمان کرده از رنج بالای تیر
خرد برده از مغز او روزگار
تن و دست و پایش بمانده ز کار
فراوان بر این راه بیرون شده ست
همانا که ده بار افزون شده ست
جز او کس نداند مر این راه را
همو بِهْ توان برد مر شاه را
گر ایزدش نیرو دهد یا توان
شما را برون بردن او به توان
بدو گفت کز فرّ فرخنده شاه
به ما بر سبک گردد این سخت راه
بزودی به آباد جایی رسیم
سوی مرز کشور خدایی رسیم
شتابان شد از پیش او کامداد
به مژده که خسرو تو را کام داد
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۳۱
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۱۴۷ - آگاه کردن آتبین طیهور را از آهنگ بازگشت به ایران
گوهر بعدی:بخش ۱۴۹ - گفتگوی آتبین و طیهور و پیر ملّاح
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.