هوش مصنوعی:
در این متن، صحنهای از یک نبرد حماسی توصیف شده است. دو گروه به رهبری سپهبدان خود به جنگ پرداختهاند. درگیری شدیدی رخ میدهد که کوهها از شدت آن به لرزه درمیآیند. سپاه فریدون با وجود تعداد کمتر، مقاومت میکند و بسیاری از نامداران دشمن کشته میشوند. پس از نبردی سخت، گروهی از سپاه شکست خورده و گریختهاند. سپس خبر پیروزی به شاه رسیده و او شادمان میشود. اما بخشی دیگر از سپاه که خسته و دلشکسته است، به سپهبد گزارش میدهد که با وجود مقاومت، تلفات سنگینی دادهاند و مجبور به عقبنشینی شدهاند. سپهبد از این خبر ناراحت شده و خشمگین میشود.
رده سنی:
14+
متن دارای صحنههای جنگ و خشونت است که ممکن است برای کودکان مناسب نباشد. همچنین، استفاده از زبان شعر کلاسیک و مفاهیم حماسی، درک عمیقتری میطلبد که معمولاً از نوجوانی به بعد امکانپذیر است.
بخش ۲۳۵ - نخستین روز جنگ و پیروزی کوش
به خواب اندر آمد سر هر گروه
یکی تا سپیده برآمد ز جای
غو کوس برخاست و آواز نای
سپاه و سپهبد برآمد ز جای
همی رفت تا نزد قارن رسید
برابرش لشکر گهی برکشید
طلایه همان گه به هم باز خورد
ده و گیر برخاست با دار و بُرد
برآن سان برآویخت هر دو گروه
که از رخم ایشان بلرزید کوه
سپاه فریدون فزون از هزار
نبودند و شد کشته صد نامدار
دگر خسته از رزم بگریختند
فزون از زمانی نیاویختند
که لشکر فزون آمد از ده هزار
زره دار با تیر زهر آبدار
سه فرسنگ بر پی همی تاختند
گهی تیر و گه نیزه انداختند
وز آن رزم پیروز گشتند باز
بگفتند با شاه گردنفراز
که با دشمنان چون برآویختیم
به خون گرد تیره برآمیختیم
بکُشتیم بهری و بهری گریخت
بدان سان که از تنش جوشن بریخت
ز شادی دل کوش پرواز کرد
برایشان درِ آفرین باز کرد
وزآن روی دلخسته لختی سپاه
کشیدند سوی سپهبد به راه
که ما با طلایه برابر شدیم
سوی دشنه و تیغ و خنجر شدیم
درنگی نبودیم بیش اندکی
که ده بود از ایشان وز ما یکی
چو کُشته شد از ما صد و ده سوار
جز از بازگشتن نبُد روی کار
سپهدار دلتنگ شد زآن سخن
بجوشید مغزش ز کین کهن
به فالش بد آمد که دشمن نخست
به خون دلیران چنان دست شست
یکی تا سپیده برآمد ز جای
غو کوس برخاست و آواز نای
سپاه و سپهبد برآمد ز جای
همی رفت تا نزد قارن رسید
برابرش لشکر گهی برکشید
طلایه همان گه به هم باز خورد
ده و گیر برخاست با دار و بُرد
برآن سان برآویخت هر دو گروه
که از رخم ایشان بلرزید کوه
سپاه فریدون فزون از هزار
نبودند و شد کشته صد نامدار
دگر خسته از رزم بگریختند
فزون از زمانی نیاویختند
که لشکر فزون آمد از ده هزار
زره دار با تیر زهر آبدار
سه فرسنگ بر پی همی تاختند
گهی تیر و گه نیزه انداختند
وز آن رزم پیروز گشتند باز
بگفتند با شاه گردنفراز
که با دشمنان چون برآویختیم
به خون گرد تیره برآمیختیم
بکُشتیم بهری و بهری گریخت
بدان سان که از تنش جوشن بریخت
ز شادی دل کوش پرواز کرد
برایشان درِ آفرین باز کرد
وزآن روی دلخسته لختی سپاه
کشیدند سوی سپهبد به راه
که ما با طلایه برابر شدیم
سوی دشنه و تیغ و خنجر شدیم
درنگی نبودیم بیش اندکی
که ده بود از ایشان وز ما یکی
چو کُشته شد از ما صد و ده سوار
جز از بازگشتن نبُد روی کار
سپهدار دلتنگ شد زآن سخن
بجوشید مغزش ز کین کهن
به فالش بد آمد که دشمن نخست
به خون دلیران چنان دست شست
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۱۹
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۲۳۴ - آگاه شدن کوش از آمدن ایرانیان، و گرد آوردن سپاه
گوهر بعدی:بخش ۲۳۶ - نیرنگ قارن و شکست سپاه کوش
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.