هوش مصنوعی: این متن توصیف کننده یک نبرد حماسی بین دو سپاه است. سپهدار قارن سپاه خود را سازماندهی می‌کند و فرماندهان مختلفی را به نقاط مختلف می‌فرستد. نستوه، یکی از فرماندهان، به سمت راست می‌رود و سپاهی جهانگیر همراه اوست. در همین حال، تلیمان یل به سمت چپ می‌رود. نبرد شدیدی درمی‌گیرد و صدای نبرد و خروش سپاهیان به گوش می‌رسد. نستوه به شاه تبت حمله می‌کند و او را می‌کشد. با کشته شدن شاه تبت، سپاهش متفرق می‌شوند و راه فرار را در پیش می‌گیرند.
رده سنی: 15+ این متن دارای صحنه‌های نبرد و خشونت است که ممکن است برای کودکان مناسب نباشد. همچنین، زبان شعر کهن فارسی و مفاهیم حماسی آن برای درک بهتر، به سطحی از بلوغ فکری و ادبی نیاز دارد که معمولاً در نوجوانان و بزرگسالان یافت می‌شود.

بخش ۲۳۸ - جنگ دیگر ایرانیان با کوش، و کشته شدن شاه تبت به دست نستوه

سپیده چو بگشاد چون باز پر
بگسترد بر دشت خورشید فرّ

غولشکری خاست از هر دو جای
خروش آمد از کوس و آواز نای

درفش دلیران چو پرواز کرد
سپهدار قارن سپه ساز کرد

فرستاد نستوه را سوی راست
سپاهی جهانگیر چونان که خواست

تَلیمان یل را سوی میسره
فرستاد با او سپاهی سره

به قلب اندرون خویشتن جای داد
درفش از پس پشت و پیشش قباد

وزآن روی چون، چشم بگشاد کوش
سپه دید و گیتی گرفته خروش

برآشفت و لشکر برآراست نیز
تو گفتی که بگرفت مغزش ستیز

کرو خان که بُد شاه بر قندهار
یکی لشکر آرای کرد استوار

بدو داد با لشکرش میمنه
بشد با سپه، دور گشت از بنه

همان میسره مر قرا را سپرد
که شاهی تبّت ز شاهان ببرد

به قلب اندرون جای خود کرد کوش
چو رعد از دو لشکر برآمد خروش

که مرّیخ گفتی بنالد همی
زمین سوی گردون بنالد همی

ده و دار و گیر آمد از هر دو روی
روان شد برآن دشت، خون همچو جوی

ز بس جوشن کشتگان بر زمین
به هر جای کوهی نمود آهنین

ز شمشیر خونبار و زخم سنان
ندانست بد دل رکیب از عنان

درخش سنان و چرنگ کمان
همی هوش برد از دل بدگمان

چنین تا جهانجوی نستوه گرد
بکردار آتش یکی حمله برد

بزد بر قرا خویشتن را چو کوه
پس پشت او از دلیران گروه

قرا با سپاهِ تَبَت پیش رفت
صد و سی هزار از یلان بیش رفت

برآویختند آن دو لشکر بهم
زمانه شد از زخم ایشان دژم

دمان شد یکی باد و گردی سپاه
برآمد که خورشید گم کرد راه

همی تاخت نستوه گرزی به دست
کرا یافت زنده ز دستش نجست

چنین تا بر شاه تبّت رسید
خروشید چون شیر کاو را بدید

یکی سفته زوبین زد او را درشت
ز سینه سنانش برون شد ز پشت

چو دیدند ترکان تبّت که شاه
ز زین اندر آمد به خاک سیاه

چو او کشته شد، بازگشتند تیز
گرفتند از آن زخم راه گریز
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۲۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۲۳۷ - آگاه شدن کوش از آمدن قارن
گوهر بعدی:بخش ۲۳۹ - جنگ کردن قارن با کوش، و پیروزی ایرانیان
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.