۲۲۰ بار خوانده شده

بخش ۲۴۶ - خوار کردن فرستاده ی قارن توسط سپاهیان چینی

چو گفتار آن مرد شیرین سخُن
یکایک شنیدند سر تا به بن

ز شهر و ز بازار و مردم که بود
سراسر هوای فریدون نمود

سپاهی ز فرمان برون برد سر
همه پاسخش تیغ و تیر و تبر

به لشکر چنین گفت شهری که شاه
گرفتار گشت و تهی ماند گاه

ندارد یکی نام برده پسر
که تاج پدر برنهادی به سر

ز بهر که پیگار و جنگ آوریم
جهان بر دل خویش تنگ آوریم

همی لشکری را بدادند پند
نیامد همی پندشان سودمند

چخیدن نیارست بازار و شهر
که یک بهر بودند و لشکر دو بهر

فرستاده را خوار کرد آن سپاه
نکردند گفتار او را نگاه

به سنگ و به دشنام بردند دست
جوان دلاور بجست و نخست

سوی قارن آمد بگفت آنچه دید
از ایشان دل پهلوان بررمید

سه ماه دگر کرد بر در درنگ
به شهر اندرون خوردنی گشت تنگ
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۲۴۵ - پیام قارن به چینیان و زنهار دادن به آنان
گوهر بعدی:بخش ۲۴۷ - پیشنهاد پنهانی تسلیم شهر، و تصرف آن به دست ایرانیان
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.