هوش مصنوعی: در این متن، فرستادگان پنهانی با پهلوانی دیدار می‌کنند و پیمانی می‌بندند که در صورت باقی ماندن کینه، سوگند یاد کنند و از جنگ بپرهیزند. سپس نقشه‌ای برای فتح شهر در شب تاریک کشیده می‌شود و با کمک یکی از مهتران شهر، دروازه‌ها باز می‌شود. پهلوان با لشکری بزرگ وارد شهر شده و آشوب به پا می‌کند. با طلوع خورشید، سپاه دشمن تسلیم می‌شود و پهلوان به آنان رحم می‌کند.
رده سنی: 14+ متن دارای مفاهیم پیچیده‌تر مانند پیمان‌های سیاسی، جنگ و رحمت پس از نبرد است که برای کودکان قابل درک نیست. همچنین، توصیف‌های حماسی و صحنه‌های نبرد ممکن است برای گروه‌های سنی پایین نامناسب باشد.

بخش ۲۴۷ - پیشنهاد پنهانی تسلیم شهر، و تصرف آن به دست ایرانیان

نهانی فرستاده ای تاختند
ز هرگونه گفتارها ساختند

که گر پهلوان کینه ماند بجای
به سوگند پیمان کند با خدای

که ما را نیازارد از هیچ روی
نه یاد آورد جنگ و نه گفت و گوی

شب تیره او را سپاریم شهر
که بر ما زمانه پراگند بهر

همانگاه قارن بدو داد دست
به سوگند، شمشیر و لشکر ببست

که کس را نیارد زمانی به روی
جز آن را که گردد سرش جنگجوی

فرستاده گفت ای جهان پهلوان
کنون رازها را گشادن توان

مر این شهر ما را فراوان دَرَست
برآن هر دری بر یکی مهتر است

مر او را سپاه است پنجه هزار
دلیران چین و سُواران ار

نهانی به بالا دری دیگر است
که از ماست آن کاو بدان در سر است

شب تیره با لشکری رزمساز
بیا تا گشاییم دروازه باز

به خانه درآیید بی داوری
تو دانی همی کوش با لشکری

دل پهلوان گشت از آن مرد شاد
نهانی ورا جامه و زر بداد

بدو گفت چون اندر آیم به شهر
ببخشمت یک مرده از گنج بهر

فرستاد با او یکی نامور
بدان تا نماید به دروازه در

شب آمد برافگند برگستوان
کمر بست با صد هزاران گوان

بیامد بدان در که چینی نمود
در شهر بگشاد چینی چو دود

سپاه اندر آورد و آوای نای
چنان شد که کیوان یله کرد جای

تبیره زنان زخم برداشتند
خروشیدن از ابر بگذاشتند

شب تیره و نیزه و تیغ و گبر
خروش دلیران رسیده به ابر

سپاهی چو بشنید از آن سان خروش
رمید از تنش توش، وز مغز هوش

سراسیمه از جای بر جَست مرد
بدانست کایدر زمانه چه کرد

گروهی نهان شد به خانه درون
گروهی همی تاخت تا پیش خون

چو خورشید بر خاک زد رنگ خویش
نمود او به چرخ روان سنگ خویش

سپه دیده بگشاد و لشکر بدید
چو از باد لاله فرو پژمرید

همه تیغ و جوشن فرو ریختند
زبانها به لابه برانگیختند

سپهدار قارن ببخشودشان
از این بیش کُشتن نفرمودشان
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۲۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۲۴۶ - خوار کردن فرستاده ی قارن توسط سپاهیان چینی
گوهر بعدی:بخش ۲۴۸ - فرستادن کوش و گنجهای او بنزد فریدون
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.