۲۰۵ بار خوانده شده

بخش ۲۶۸ - خواندن ساکنان شهر به تسلیم

فرستاد از ایرانیان دو هزار
به لشکرگه مردم کینه دار

بدان تا نیارد به تاراج کس
نباشد سپه را بدان دسترس

وزآن پس سوی شهر پیغام کرد
که شاه شما کارِ بس خام کرد

از او زیردستان خود خواستیم
بدان آرزو نامه آراستیم

مرا ناسزا گفت و شاه مرا
ز بن ننگرید او سپاه مرا

گناه از نخست از وی آمد پدید
که از رای شاه جهان سرکشید

چو بگذشتم از آب، کردم درنگ
مگر سرش برگردد از راه جنگ

دهد زیردستان ما باز جای
نبودش جز از رزم و پرخاش رای

سپه پیشم آورد و صف برکشید
کنون بودنی بود و بود آنچه دید

شما سربسر در پناه منید
همان در پناه سپاه منید

اگر بودی او بر شما مهربان
از او مهربانتر منم بی گمان

وگر با شما او نکوکار بود
خردمند بود و بی آزار بود

فریدون فرّخ بی آزارتر
خردمندتر، هم نکوکارتر

نه از بهر ویرانی آمد سپاه
جز از داد و بخشش نفرمود شاه

به چیز شما نیست ما را نیاز
همان به که این در گشایید باز

وگرنه ز ما رنج یابید بهر
اگر ما به شمشیر گیریم شهر
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۲۶۷ - چاره ی دیگر کوش و گرفتار شدن قراطوس
گوهر بعدی:بخش ۲۶۹ - تسلیم شهر و زنهار دادن کوش سپاه قراطوس را
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.