۱۹۳ بار خوانده شده

بخش ۲۸۴ - غرّه شدن کوش و آغاز نافرمانی وی

از آن پس چو نیروی خود دید کوش
ز گنج و ز مردان پولادپوش

همان کان زر کآن خدای آفرید
که اندر جهان هیچ شاهی ندید

وز آن کوهِ سر برکشیده به ماه
وز آن استواری و چندان سپاه

دلاور شد از کشور و جای و چیز
به از جای و چیز ایمنی نیست نیز

همه روز و شب گفت با خویشتن
که اندر جهان نیست شاهی چو من

چرا بود باید همی زیردست
بدین لشکر و گنج و جای نشست

ز شاهان که دیدندشان تاکنون
نژادم فزون است و مردی فزون

که او با سیاهان مازندران
بکوشید چندان به جنگاوران

فریدون به مردی ز من بیش نیست
چنین گنج و لشکرش در پیش نیست

برابر نیامد به هنگام جنگ
من این بی بنان را ندادم درنگ

برآوردم از مرز ایشان دمار
به تیغ و به زوبین زهر آبدار

چو اندیشه در مغز او شد دراز
به ایران نیامد دگر ساو و باز

نه نامه فرستاد جز گاه گاه
نه چیزی فرستاد نزدیک شاه

نهانی کسی بردبیران گماشت
سر از راهِ داد و درستی بگاشت

سر راه ایران به مردان سپرد
نهانی فرستاد مردان گرد

اگر نامه کردی دبیری به شاه
که برگشت سالار از آیین و راه

از این پس ندارد سر کهتری
برون شد ز آیین فرمانبری

گرفتی و با نامه بردی برش
همان گه ز تن دور کردی سرش

وگر شاه از او خواسته خواستی
به پاسخ یکی نامه آراستی

که بر مرز ویران و شهر تباه
هزینه کنم گر فرستم به شاه؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۲۸۳ - پیش بینی فریدون درباره ی ناسپاسی کوش
گوهر بعدی:بخش ۲۸۵ - آگاه ساختن فریدون از نافرمانی کوش
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.