۲۲۶ بار خوانده شده

بخش ۲۹۴ - رسیدن ایرانیان بنزد فریدون و آگاهی او از خیانت مردان خوره

چو ایرانیان شاد و آراسته
به ایران رسیدند با خواسته

از ایشان بپرسید شاه بزرگ
ز کردار و از کار کوش سترگ

همه بازگفتندش آن سرگذشت
که گردنده گردان بر ایشان بگشت

ز رزم سیاهان مازندران
همه یاد کردند و جنگاوران

ز کوه کلنگان وز رنج اوی
ز شهر و ز دریا، وز جنگ اوی

یکی گفت کای شاه با فرّ و داد
دبیرانت را بندها بر نهاد

چنین گفت کاین نام برده سپاه
شما دور کردید از این بارگاه

شهنشاه را بر من آزرده اید
یکایک به جایم بدی کرده اید

بمانده ست مردان به نزدیک اوی
بدو شادمان جان تاریک اوی

سپاه و کسانش بماندند نیز
توانگر شدند از همه گونه چیز

دژم شد فریدون ز مردان و گفت
که نتوان نهان بد از کس نهفت

نیای وی از پُشت خویش من است
مر او را بسی رنج پیش من است

وگرنه بر آوردمی من دمار
ز پیوند مردان و خویش و تبار

کنون از سرِ کار او بگذرید
ز دیوانها نامشان بسترید

وزآن روی مردان پولادپوش
شد از ویژگان سرافراز کوش

کلاهش به پروین برآمد ز خاک
سپه زیر فرمان او گشت پاک
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۲۹۳ - کوشش کوش برای نگهداشتن ایرانیان در سپاه خود
گوهر بعدی:بخش ۲۹۵ - گردیدن کوش به گردِ کشور
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.