۲۱۴ بار خوانده شده

بخش ۲۹۵ - گردیدن کوش به گردِ کشور

وزآن پس بزد نای رویین به دشت
ز مغرب سوی اندلس بازگشت

یکی گردِ کشور برآمد نخست
ز بیداد کشور سراسر بشست

سه شهر دگر کرد از آن سنگ خار
که نتوان گشادن به مردان کار

یکی را از آن طلطمه نام کرد
بدان مرز یکچند آرام کرد

دوم شهر ترجاله، شیرین، دگر
همه راه بر آب دریا گذر

بسی بر لب آب عنبر بیافت
ز لشکر همه کس بجُستن شتافت

چنان عنبرین بود کز بوی اوی
همه ساله بودی دمان بوی اوی

یکی جانور دید نیز اندر آب
دو دیده فروزنده چون آفتاب

تنومند چون گربه ی تیز چنگ
همه موی بر پشت خورشید رنگ

از آن موی، بافنده ی تیز ویر
یکی جامه بافند همچون حریر

به دریا گر انداختی سالیان
برون آمدی باز خشک از میان

نگشتی یکی تار از آن موی تر
چنین جامه ای بود بازیب و فر

به ده رنگ گشتی همی هر زمان
ز دیدار او دل شدی شادمان

کسی گر بجوید همانا هزار
ز دینار سرمایه آید به کار

به دریا از آن جانور هست نوز
همان عنبر خوش خزان و تموز
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۲۹۴ - رسیدن ایرانیان بنزد فریدون و آگاهی او از خیانت مردان خوره
گوهر بعدی:بخش ۲۹۶ - ایمنی کوش از کار فریدون، و بازگشت به خوی وارونه ی خود
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.