هوش مصنوعی:
در این متن، خبری از تهی شدن یک کشور از جانوران به گوش میرسد که باعث ترس سالار آن منطقه میشود. او با لشکری به مقابله برمیخیزد و کشور را از مردم خالی میکند. فاروق، پس از شنیدن این خبر، از کردار و بیداد دشمن شگفتزده میشود و سپاهی مجهز آماده میکند. فرستادهای برای کسب اطلاعات فرستاده میشود که با دیدن هیبت لشکر دشمن، هراسان بازمیگردد و وضعیت را گزارش میدهد. فاروق خشمگین میشود اما توانایی مقابله مستقیم را در خود نمیبیند.
رده سنی:
14+
متن دارای مفاهیم پیچیده مانند جنگ، بیداد و تصمیمگیریهای استراتژیک است و ممکن است برای کودکان کمسنوسال نامفهوم یا ناخوشایند باشد. همچنین، زبان و سبک روایت آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسبتر است.
بخش ۳۰۰ - آگاه شدن فاروق، شاه خلایق، از آمدن کوش
به بشکوبش آمد همان آگهی
که آن کشور از جانور شد تهی
بترسید سالار آن مرز و گفت
که این مرد با مردمی نیست جفت
همان گه با شهری و لشکری
بنه برنهادند بی داوری
ز مردم تهی کرد کشور همه
به پیش اندر افگندشان چون رمه
شتابان به شهر خلایق رسید
بگفت آن شگفتی که از کوش دید
چو بشنید فاروق از او این سخُن
که کوش از بدیها چه افگند بن
ز کردار و بیداد او خیره ماند
پُر اندیشه گشت و سپه بازخواند
ببخشیدشان اسب و خفتان و زین
همه تیغ و برگستوان گزین
درم داد و لشکر به هامون کشید
شد از نعل اسبان زمین ناپدید
گرفت آنگهی مایه ور شهر پشت
یکی کنده فرمود ژرف و درشت
فرستاد کارآگهی را نخست
ز دشمن همه رازها باز جُست
بیامد بدیدش به ده منزلی
سپاهی بدین تیزی و یکدلی
بدان هیبت و هول بر تخت شاه
فرستاده از بیم گم کرد راه
تو گفتی که شیرند گردان همه
همه خشم دارند گرد و رمه
بدان خیرگی بازگشت او ز راه
بگفت آن سخنها به فاروق شاه
دژم گشت فاروق و دم درکشید
نیارست با او به مردی چخید
که آن کشور از جانور شد تهی
بترسید سالار آن مرز و گفت
که این مرد با مردمی نیست جفت
همان گه با شهری و لشکری
بنه برنهادند بی داوری
ز مردم تهی کرد کشور همه
به پیش اندر افگندشان چون رمه
شتابان به شهر خلایق رسید
بگفت آن شگفتی که از کوش دید
چو بشنید فاروق از او این سخُن
که کوش از بدیها چه افگند بن
ز کردار و بیداد او خیره ماند
پُر اندیشه گشت و سپه بازخواند
ببخشیدشان اسب و خفتان و زین
همه تیغ و برگستوان گزین
درم داد و لشکر به هامون کشید
شد از نعل اسبان زمین ناپدید
گرفت آنگهی مایه ور شهر پشت
یکی کنده فرمود ژرف و درشت
فرستاد کارآگهی را نخست
ز دشمن همه رازها باز جُست
بیامد بدیدش به ده منزلی
سپاهی بدین تیزی و یکدلی
بدان هیبت و هول بر تخت شاه
فرستاده از بیم گم کرد راه
تو گفتی که شیرند گردان همه
همه خشم دارند گرد و رمه
بدان خیرگی بازگشت او ز راه
بگفت آن سخنها به فاروق شاه
دژم گشت فاروق و دم درکشید
نیارست با او به مردی چخید
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۱۶
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۲۹۹ - لشکرکشی کوش به مرز خوبان و تصرف آن
گوهر بعدی:بخش ۳۰۱ - نامه بردن فاروق به جانب مرز خوبان به کوش و اظهار فرمانبرداری
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.