۲۱۳ بار خوانده شده
به هنگام رفتن به سلم سترگ
چنین گفت پس شهریار بزرگ
که چون راست گردد تو را مرز و بوم
یکی آگهی جوی از آن دیو شوم
مرا ز آن ستمکاره آگاه کن
سواری تو با نامه بر راه کن
که من قارن رزم زن را ز گاه
فرستم به نزدیک تو با سپاه
ببندید یکباره او را میان
مگر زآن میانش سرآید زمان
گر او را ز روی زمین کم کنید
دل من بیکبار بی غم کنید
ز درگاه خسرو چو سلم سترگ
سوی روم شد با سپاهی بزرگ
لب نامداران و شاهان روم
به خاک اندر آمد ببوسید بوم
همه زیردستی نمودند پاک
به فرمان او شد بلند و مغاک
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
چنین گفت پس شهریار بزرگ
که چون راست گردد تو را مرز و بوم
یکی آگهی جوی از آن دیو شوم
مرا ز آن ستمکاره آگاه کن
سواری تو با نامه بر راه کن
که من قارن رزم زن را ز گاه
فرستم به نزدیک تو با سپاه
ببندید یکباره او را میان
مگر زآن میانش سرآید زمان
گر او را ز روی زمین کم کنید
دل من بیکبار بی غم کنید
ز درگاه خسرو چو سلم سترگ
سوی روم شد با سپاهی بزرگ
لب نامداران و شاهان روم
به خاک اندر آمد ببوسید بوم
همه زیردستی نمودند پاک
به فرمان او شد بلند و مغاک
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۳۰۶ - بخش کردن فریدون زمین را بین سلم و تور و ایرج
گوهر بعدی:بخش ۳۰۸ - آگاه شدن کوش از آمدن سلم
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.