۲۲۵ بار خوانده شده

بخش ۳۴۴ - فریب دادن کوش، کاووس شاه را

همی تاخت تا پیش کاووس شاه
ببردندش و برگشادند راه

ببوسید پس پایه ی تخت اوی
بسی آفرین خواند بربخت اوی

ز شاهانش بستود و بردش نماز
همی گفت کای خسرو سرفراز

به چهر تو اندر فلک ماه نیست
به فرّ تو اندر زمین شاه نیست

به جایی تو را رهنمونی کنم
که در گنج و گاهت فزونی کنم

همه سنگ او زمرد و لعل پاک
بجای گیا زرّ روید ز خاک

نه گرماش گرم و نه سرماش سرد
شده زآن هوا مردم ایمن ز درد

پس از زمرد و لعل صد پاره بیش
برون کرد و بر تخت او ریخت پیش

که یک مُهره زآن گوهر وز آن نشان
ندیدند شاهان و گردنکشان

چو آن دید کاووسِ کی خیره ماند
وزآن روشنی چشم او تیره ماند

همی گفت با دل کز این سرزمین
که زرّش گیا باشد و سنگ این

مرا دید باید به دیده بسی
که دل برگشایم برآن اندکی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۳۴۳ - پیروزی سیاهان و گریختن کوش
گوهر بعدی:بخش ۳۴۵ - لشکر کشی کاووس به مازندران
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.