هوش مصنوعی:
متن بالا بخشی از یک داستان حماسی است که در آن لشکری بزرگ به فرماندهی کاووس به سوی مازندران حرکت میکند. این لشکر بسیار عظیم و مجهز است و در راه خود با موانع طبیعی مانند کوههای سنگی و راههای دشوار روبرو میشود. در نهایت، لشکر به منطقهای میرسد و ویرانی به بار میآورد. با رسیدن خبر به شاه مازندران، او از آمدن این لشکر عظیم آگاه میشود.
رده سنی:
14+
این متن دارای مضامین حماسی و تاریخی است و ممکن است برای کودکان کمسنوسال قابل درک نباشد. همچنین، صحنههای جنگ و ویرانی ممکن است برای گروههای سنی پایین مناسب نباشد. زبان شعر کلاسیک نیز نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.
بخش ۳۴۵ - لشکر کشی کاووس به مازندران
بدان ره کشیدش فزونی و آز
که لشکر به کشور همی خواند باز
چنان لشکرش بر در انبوه شد
که روی زمین آهن و کوه شد
شمرده برآمد همی هفت بار
ز گردان و گردنکشان صد هزار
ره مرز مازندران برگرفت
سپاهش همه دست بر سر گرفت
همی رفت در پیشِ کاووس، کوش
سپاهش چنان گشن و پولادپوش
از ایران به مصر آمد آن شاه کی
همی بود یک هفته با رود و می
یکی روستا بود دور از گروه
ز رقّه به یک سو میان دو کوه
همی ریف خواندند مردان به نام
بدو اندرون مردمان شادکام
میان دو کوه اندرون است راه
همی دامن کوه سنگ سیاه
درازی آن کوه ده منزل است
همه سنگ خارا، نه خاک و گِل است
برآن راه کاووسِ کی را ببرد
همان لشکر و نامداران گُرد
بدان، تا سرِ راههای سوان
ببندد برآن دشمنان گر توان
چنان تیز لشکر گرفتند راه
که کردند چندان سپاهش تباه
فسونی به کاووس کی بردمید
ز راه سوانش به نوبه کشید
مرآن مرزها کرد ویران و پَست
بسی گوهر و زرش آمد به دست
بکُشتند چندان از آن بی بنان
که ماندند بی شوی و کودک زنان
چو آگه شد شاه مازندران
که آورد کوش آن سپاه گران
.................................
.................................
که لشکر به کشور همی خواند باز
چنان لشکرش بر در انبوه شد
که روی زمین آهن و کوه شد
شمرده برآمد همی هفت بار
ز گردان و گردنکشان صد هزار
ره مرز مازندران برگرفت
سپاهش همه دست بر سر گرفت
همی رفت در پیشِ کاووس، کوش
سپاهش چنان گشن و پولادپوش
از ایران به مصر آمد آن شاه کی
همی بود یک هفته با رود و می
یکی روستا بود دور از گروه
ز رقّه به یک سو میان دو کوه
همی ریف خواندند مردان به نام
بدو اندرون مردمان شادکام
میان دو کوه اندرون است راه
همی دامن کوه سنگ سیاه
درازی آن کوه ده منزل است
همه سنگ خارا، نه خاک و گِل است
برآن راه کاووسِ کی را ببرد
همان لشکر و نامداران گُرد
بدان، تا سرِ راههای سوان
ببندد برآن دشمنان گر توان
چنان تیز لشکر گرفتند راه
که کردند چندان سپاهش تباه
فسونی به کاووس کی بردمید
ز راه سوانش به نوبه کشید
مرآن مرزها کرد ویران و پَست
بسی گوهر و زرش آمد به دست
بکُشتند چندان از آن بی بنان
که ماندند بی شوی و کودک زنان
چو آگه شد شاه مازندران
که آورد کوش آن سپاه گران
.................................
.................................
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۳۴۴ - فریب دادن کوش، کاووس شاه را
گوهر بعدی:بخش ۳۴۶ - پیروزی شاه مازندران و نجات ایرانیان به دست رستم
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.