۲۲۴ بار خوانده شده

بخش ۳۵۲ - پذیرفتن کوش سخنان پیر فرزانه را و چاره گری پیر درباره ی دو دندان و دو گوش وی

ز گفتار او کوش شد شادمان
فرود آمد از اسب هم در زمان

فرود آمد از بام فرزانه، تفت
در خانه بگشاد و خود پیش رفت

فراوانش بنواخت و بستود و گفت
که با جان پاکت خرد باد جفت

نباید که اندیشه داری به هیچ
که بر آرزوی تو کردم بسیچ

ولیکن تو آن کن که فرمایمت
یکی تا ز دل زنگ بزدایمت

سلیحش جدا کرد و اسبش ببست
سوی چاره ی روی وی برد دست

جز از میوه چیزی ندادش خورش
از او دور شد توش و آن پرورش

تن کوش باریک شد مستمند
بیفتاد بیمار، خوار و نژند

چنان دان که برداشت از جان امید
تنش گشت لرزان چو از باد بید

بدو گفت پیر ای سرِ انجمن
چگونه شناسی همی خویشتن

کجات آن خدایی و گردنکشی!
کجات آن بزرگی و نام و کشی!

کجات آن بزرگی و گنج و سپاه!
کجات آن بلند اختر و تاج و گاه!

که امروز یکسر ز تو دور شد
بدین سان تنت خوار و رنجور شد

چنین داد پاسخ که ای نامور
نبینم کس از خویشتن خوارتر

نه توش و توان و نه نیروی تن
به گیتی مباد ایچ مردم چو من

بدو گفت پس بنده ای گر خدای؟
همان راه جوینده گر رهنمای؟

بدو گفت کمتر ز من بنده نیست
چو من در جهان خوار و افگنده نیست

همان است کاندر گمانم هنوز
جهان آفرین را ندانم هنوز

پس آن پیر دانا به نیرنگ و رای
همی چاره آورد با او بجای

دو دندان و دو گوش او تازه کرد
به سوهان و دارو به اندازه کرد

خورش داد تا تنش نیرو گرفت
رخ کهربا رنگ نیکو گرفت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۳۵۱ - سخنان پیر فرزانه با کوش درباره ی آفریدگار جهان و جهانیان
گوهر بعدی:بخش ۳۵۳ - دانش آموختن کوش از پیر
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.