هوش مصنوعی: این متن شعری است که در آن شاعر از عشق و فراق سخن می‌گوید. او از روزگار وصال و وعده‌های شیرین یاد می‌کند که اکنون مانند سراب به نظر می‌رسند. شاعر از خستگی و ناراحتی خود می‌گوید و آرزو می‌کند که عاشقان از لبان معشوق بهره‌مند شوند. در پایان، شاعر از گذشت زمان وصال اظهار تاسف می‌کند و آن را مانند سراب توصیف می‌کند.
رده سنی: 16+ این متن شامل مفاهیم عمیق عاطفی و فلسفی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از زبان شعر کلاسیک و مفاهیم انتزاعی مانند زمان و سراب نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد.

تکه ۱۱

رفت آن کم بر تو آبی بود
یا سلام مرا جوابی بود

از سر ناز وز سر خوبی
هر دمی با منت عتابی بود

وعده‌های خوشم همی داد
گویی آن وعده‌ها سرابی بود

روزگار وصال چون بگذشت
گویی آن روزگار خوابی بود

بر کف من ز دست ساقی بزم
هر نفس ساغر شرابی بود

خستهٔ مانده‌ام نمی‌پرسی
که مرا خستهٔ خرابی بود

حبذا آنکه از زکات لبت
عاشقان تو را نصابی بود

سعدیا چون زمان وصل گذشت؟
ای دریغا که چون سرابی بود
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: غزل/قصیده/قطعه
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:تکه ۱۰
گوهر بعدی:تکه ۱۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.