هوش مصنوعی: این شعر از حسرت و اندوه شاعر در مورد زندگی و عشق سخن می‌گوید. او از شراب غم می‌نالد و احساس می‌کند که هیچ چیز نمی‌تواند او را تسکین دهد. شاعر از عشق و زندگی ناامید شده و احساس می‌کند که حتی مکان‌های مقدس مانند مکه و زمزم نیز نمی‌توانند او را آرام کنند.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عمیق عاطفی و فلسفی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، اشاره به شراب و خرابات ممکن است برای سنین پایین مناسب نباشد.

شمارهٔ ۱۸

همچو ساغر تا به لب همدم نمی سازد مرا
از شراب تلخ غم، بی غم نمی سازد مرا

باده ده ای خضر آب زندگی در کار نیست
اخگر افسرده ام شبنم نمی سازد مرا

از بهشتم کرد بیرون عشق در خاکم فکند
حیرتی دارم که چون آدم نمی سازد مرا

ساقیا خشت از سر خم گیر پرکن هر چه هست
امتحان دارم که از می کم نمی سازد مرا

زخم شمشیر نگاه است این جراحت ای حکیم
ریزهٔ الماس نه مرهم نمی سازد مرا

بره پرورد خراباتم سعیدا چون کنم
خاک پاک مکه و زمزم نمی سازد مرا
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.