۱۸۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۲

رو به هر کوهی نماید طور می دانیم ما
هر که گوید حرف حق منصور می دانیم ما

غایبان گر در حضور ما سخن ها گفته اند
نیست ز ایشان رنجی معذور می دانیم ما

قرب دلبر جز فنای عاشق بیچاره نیست
هر که نزدیک است او را دور می دانیم ما

کام از انگشت حلوای جهان شیرین مکن
این بنا را خانهٔ زنبور می دانیم ما

یار اگر آن است ای زاهد که مایش دیده ایم
از من و تو دید او مستور می دانیم ما

هر سری کان از خیال او ندارد شورشی
خشکتر از کاسهٔ تنبور می دانیم ما

در تماشای گل روی تو چشم غیر را
همچو نرگس در گلستان کور می دانیم ما

مردمان دیده را ورد است دایم «ان یکاد»
چشم بد را از جمالش دور می دانیم ما

ما معانی در نظر داریم نی ریش و سبیل
کاسهٔ می گل بود فغفور می دانیم ما

صحتی کان از طعام و می کند حاصل کسی
در طریقت خسته و رنجور می دانیم ما

دل اگر بی طاقتی در هجر دارد عیب نیست
اندرین معنی ورا مجبور می دانیم ما

ای سعیدا می روی بر دار چون خود گفته ای
هر که گوید حرف حق منصور می دانیم ما
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.