۱۶۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۹

حرف آن لب شنفتنم هوس است
سخن از باده گفتنم هوس است

سر او را که اظهر است از شمس
باز در دل نهفتنم هوس است

چون صبا خاک راه جانان را
به دم خویش رفتنم هوس است

عمرها غنچه خسب باید بود
نفسی گر شکفتنم هوس است

پرده از روی کار من بردار
گل داغم شکفتنم هوس است

در شب وصل، می به صرفه مده
مست با یار خفتنم هوس است

ای سعیدا ز حافظ امدادی
«شعر رندانه گفتنم هوس است»
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.