۱۶۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۴

در خانه ای که جای کسی نیست جای ماست
بامی که بر هواست بنایش بنای ماست

لنگر، جفا و صبر و هوا جذب و موج، اشک
خون بحر و دل سفینه و غم ناخدای ماست

آن را که احتیاج نباشد به بندگی
از بندگان بی سر و سامان خدای ماست

در کارگاه عشق، دل سنگ تیره را
آن صیقلی که آینه سازد جلای ماست

ما را نه دوستیست به دشمن گداز ما
بیگانه هر که شد ز جهان آشنای ماست

مرغی که بال و پر به هوای خدنگ او
از استخوان کشیده سعیدا همای ماست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.