۱۵۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲۴

ز بس به راه تو دل بر سر دل افتاده است
گذشتن از سر کوی تو مشکل افتاده است

به یک کرشمه رساند به پیشگاه امید
چه شد که مرکب توفیق در گل افتاده است؟

به یک دو ساغر می هر که آمد از جا رفت
به غیر خم که در این بزم، کامل افتاده است

دلم به عالم تسکین گرفته است مقام
چو [کشتیی] که ز دریا به ساحل افتاده است

زبونی تو سعیدا ز دست پیری نیست
که نخل عمر تو از بار و حاصل افتاده است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.