۱۸۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۰۸

ای خضر خو گرفته مذاقم به آب تلخ
بهتر بود ز آب حیاتم شراب تلخ

زاهد [جبین] سرکه فشان تو روبروست
انصاف نیست باز بگویی جواب تلخ

دلبرتر است لذت غفلت ز آگهی
شیرین تر است از همه بر نفس، خواب تلخ

بستی ز خشم باز میان را به قتل من
شیرین نمود از کمرت پیچ و تاب تلخ

یک کس نماند عاقل و می آب شد ز شرم
چشمت چو کرد بر سر مردم، عتاب تلخ

دانند چیست لذت عیش مدامشان
فردا چو سر نهند به پای حساب تلخ

دلگیر گشته ایم سعیدا دگر ز دل
آشفته کرده رایحهٔ این کباب تلخ
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۰۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۰۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.