۲۰۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۱۲

به آن برچیده دامان تهمت خونم کجا افتد
نسازد دست رنگین گر به پای او حنا افتد

چه سازم با چنان بالابلندی عشوه پردازی
که در دیدن ز کوتاهی نگاهم پیش پا افتد

ز استغنا کشم در زیر دامن پای رغبت را
به پشت پای من گر سایهٔ بال هما افتد

چسان کس می تواند دید آن نازک خیالی را
که از خود می رود چون در دلش فکر حیا افتد

که را طاقت که گیرد دامن پیراهن نازی
که در هر یک گره صد ناز بر بند قبا افتد

نهال فقر آن گه می شود کامل که چون معنی
سعیدا در جهان بالش از نشو و نما افتد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۱۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۱۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.