هوش مصنوعی: این متن شعری عرفانی است که به موضوعاتی مانند نفی نفس و خودپرستی، فنا و بقا، و عشق الهی می‌پردازد. شاعر بیان می‌کند که نفس انسان سرکش است و اهل فنا جز خود را نمی‌شناسد. همچنین، اشاره می‌کند که ناله‌های درد انسان حتی به آسمان می‌رسد، اما جسم لطیف او از تندرستی برنمی‌خیزد. در پایان، شاعر از غبار جسم خاکی سخن می‌گوید و اینکه این گرد هستی با طوفان هم برنمی‌خیزد.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن برای مخاطبان زیر 16 سال ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی از عبارات نیاز به تفسیر و تأمل دارند که برای سنین پایین مناسب نیست.

شمارهٔ ۲۶۸

مکن باور که نفس از جا ز سستی برنمی خیزد
صدای پای این سرکش ز چستی برنمی خیزد

دل اهل فنا جز خویشتن غیری نمی داند
که از آیینه نقش خودپرستی برنمی خیزد

مدان آشفتگان خاک، لب از خامشی بستند
فغان در گنبد گردون ز پستی برنمی خیزد

شکست دل برد بر اوج گردون نالهٔ دردت
که این جسم لطیف از تندرستی برنمی خیزد

غبار جسم خاکی را به آب چشم خود بنشان
که گر طوفان شود این گرد هستی برنمی خیزد

سعیدا را مگو دیگر برون شو از حریم دل
که این افتاده ز این در تا تو هستی برنمی خیزد
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۶۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۶۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.