۱۶۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۱۳

کی فرنگی با مسلمانی نهانی می کند
آنچه با ما آشکارا یار جانی می کند

از خدنگ حادثات چرخ ای دل گوشه گیر
چون کمان با پشت خم آن هم جوانی می کند

فتح ملک دل به نام عشق ثبت است از ازل
اندرین اقلیم او صاحبقرانی می کند

ای بسا دلداده را جان داده او بی گفتگو
کار صد خضر و مسیحا را زبانی می کند

نیست بی شوری خیالم سر دیوانم بکن
شعر من هم کار اشعار فغانی می کند

جانفشانی کن سعیدا گر نداری جان دریغ
از غبار خط رخش عنبرفشانی می کند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۱۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۱۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.