هوش مصنوعی: این شعر عرفانی از یک ساقی می‌خواهد که با شراب معنوی، غم عاشقان را بزداید و آن‌ها را به وصال معشوق برساند. شاعر توصیف می‌کند که عاشقان در راه عشق و فنا، همچون بید مجنون، بی‌قرار و بی‌حاصل هستند اما در باطن بیدارند. آن‌ها بار خودی را کنار گذاشته‌اند و آمادهٔ ایثارند. در پایان، شاعر از سعدی یاد می‌کند و اشاره می‌نماید که او نیز از همین گروه است.
رده سنی: 16+ محتوا دارای مفاهیم عمیق عرفانی و استعاره‌های پیچیده است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات عرفانی نیاز دارد. همچنین، برخی از مضامین مانند 'شراب وصال' ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر نامفهوم یا نیاز به توضیح داشته باشد.

شمارهٔ ۳۵۰

ساقیا ساغر شراب بیار
غم دلهای عاشقان بردار

راه عشاق بینوا سرکن
در طریق فنا قدم بردار

تشنگانند اوفتاده به خاک
از شراب وصال کن سرشار

در طریق وفا چو نافهٔ مشک
همه جان صحتند و تن بیمار

همگی همچو حلقهٔ زنجیر
در دل یکدگر گرفته قرار

روی شادی ز چشم ایشان محو
پشت غم گشته گردشان دیوار

بید مجنون باغ و راغ خودند
همه بی حاصلند و نیکوکار

در رز و باغ این گروه که نیست
نه خزان راه دارد و نه بهار

ظاهراً این گروه را منگر
همه سر خفته اند و دل بیدار

در مکانی کمند از کم کم
در زمانی ز بیشتر بسیار

همه هشیار مست کردارند
همه مست به کار خود هشیار

جمله از سر نهاده بار خودی
نه ز سر واقف و نه از دستار

همه را دیده همچو نرگس باز
همه را دل چو گل شکفته عذار

همگی همچو ما به کف دارند
آنچه دارند از پی ایثار

بوسه زن خاک پای یک یک را
سرمهٔ دیده ای به دست بیار

ای سیعدا تو هم از ایشانی
گرچه دارند از تو ایشان عار
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۴۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۵۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.