۱۸۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۷۴

با چنین دل چون توانم کرد جانان را سپاس
من که از تن جان و جانان را ز جان سازم قیاس

دانش خود دانش پروردگار خود [یکی] است
نیست فرقی در میان خودشناس و حق شناس

نیستم هرگز گمان آن که در این کارگاه
بهتر از پوشیدن عیب کسان باشد لباس

پاس پیمان دار و لب را بر لب پیمانه نه
عاقبت بر عهد و باد است دنیا را اساس

نطق من از آتش شوق است دایم شعله زن
همچو موسی می کنم از طور آتش اقتباس

ای که اکثر سر به فکر این و آن خم می کنی
چند داری در بهار عمر خود را در نعاس

گنج در ویرانه ها باشد سعیدا هوش دار
تا توانی خاطر دلخستگان را دار پاس
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۷۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۷۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.