۱۳۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۸۹

چرا پر است ز عالم، دل خریدارش
که سیم ناسره آمد جهان به بازارش

نشان کوی کسی را دلم طلب دارد
که آفتاب بود پشت و روی دیوارش

دلی که بی الم روزگار باشد نیست
فلک به چرخ درآمد ز داغ بسیارش

چه گویم از گل رویی که نرگس چشمش
به سایهٔ مژه سازد ز خواب بیدارش

میان این همه اهل نظر سعیدا یار
نگاه جانب ما داشت حق نگهدارش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۸۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۹۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.