هوش مصنوعی: شاعر در این متن از دل‌بستگی و عشق عمیق خود به معشوق سخن می‌گوید و جهان را بی‌ارزش در برابر عشق او می‌داند. او از درد فراق و بی‌قراری دلش می‌نالد و معشوق را با توصیفات زیبا مانند آفتاب و گل‌رویی می‌ستاید. در پایان، شاعر از حق می‌خواهد که یارش را نگهدارد.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیه‌های پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

شمارهٔ ۳۸۹

چرا پر است ز عالم، دل خریدارش
که سیم ناسره آمد جهان به بازارش

نشان کوی کسی را دلم طلب دارد
که آفتاب بود پشت و روی دیوارش

دلی که بی الم روزگار باشد نیست
فلک به چرخ درآمد ز داغ بسیارش

چه گویم از گل رویی که نرگس چشمش
به سایهٔ مژه سازد ز خواب بیدارش

میان این همه اهل نظر سعیدا یار
نگاه جانب ما داشت حق نگهدارش
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۸۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۹۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.