۱۳۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۹۷

هر دم روم ز هوش و کنم خیر باد خویش
بی یاد او مباد بیابم به یاد خویش

دایم به نامرادی خود زیست کرده ام
تا یافتم ز حضرت عزت مراد خویش

در عهد [پادشاهی] ملک وجود خود
بیداد کردم و نرسیدم به داد خویش

هرگز به آن نشانهٔ مقصد نمی رسی
داری چو تیر تا کجیی در نهاد خویش

خورشید را به روی تو تشبیه کرده ایم
ما سهو کرده ایم در این اجتهاد خویش

با آن که صلح با دو جهان کرده ایم ما
فارغ نگشته ایم هنوز از جهاد خویش

با ما هر آنچه یار سعیدا کند نکوست
ما را گمان بد نبود ز اعتقاد خویش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۹۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۹۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.