۱۳۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۲۲

گوشه ای نیست که آن جا نرسد پای فراق
منزلی نیست که خالی نبود جای فراق

ساحل وصل کجا روی نماید در خواب
کشتی هر که بیفتاد به دریای فراق

در هراسم ز کف پای خیالش که بسی است
حجر تفرقه در دامن صحرای فراق

ز امتحان سامعه از پنبهٔ غفلت پر کرد
گوش عالم نشد آسوده ز غوغای فراق

مطرب دور دو آهنگ به هم راست نکرد
نغمهٔ غیر مخالف نشد از نای فراق

هیچ در محکمهٔ شرع قضا صاف نشد
از محبان سر کوی تو دعوای فراق

تا شنیدم که به هر عسر سعیدا یسری است
از دل و جان شده ام طالب و جویای فراق
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۲۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۲۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.