۱۷۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۵۵

نی همین از خودنمایی پا و سر پیچیده ام
خویش را در جیب صد عیب و هنر پیچیده ام

هر چه با گردون دون دادم همانم باز داد
چون صدا این کوه را من بر کمر پیچیده ام

باطن خود را به ظاهر نیک گردانیده ام
این بدان ماند که عیبی در هنر پیچیده ام

فکر زلفش تا نبیند همچو مشک افسردگی
چون ضیا در پرده های چشم تر پیچیده ام

او منزه بوده است از نقد و جنس و خیر و شر
من عبث بر تار و پود خیر و شر پیچیده ام

قطرهٔ خونی به بیداری برآید مشکل است
ز این رگ خوابی که من بر نیشتر پیچیده ام
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۵۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۵۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.