۱۶۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۶۸

منم که خود غم و خود یار غمگسار خودم
گهی شرابم و گه نشئه گه خمار خودم

به هر صفت که بینی منم نه غیر من است
که خود محیطم و خود موج و خود کنار خودم

فنا و فقر و بقا را ز هم جدایی نیست
که خود خزانم و خود باغ و خود بهار خودم

بخه صیدگاه تفکر اگر روی دانی
که خود شکارم و خود باز و خود سوار خودم

ندیده دیدهٔ غیری جمال پاک مرا
که خود رقیبم و خود عشق و خود نگار خودم

گهی حسینیم و گه موسی و گه ابراهیم
که گاه نیلم و گه منجنیق [و] دار خودم

منم که با همه اشیا محیط می خوانند
منم که دایره و نقطه و مدار خودم

به هر دیار سعیدا چو رفتم و دیدم
همان مصاحب من یار در دیار خودم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۶۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۶۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.