هوش مصنوعی: شاعر در این متن از عشق و اشتیاق شدید به معشوق سخن می‌گوید و از درد فراق و آرزوی وصال می‌نالد. او از خیال معشوق که در جانش جا گرفته سخن می‌گوید و امیدوار است با لطف خداوند بتواند به آرزوی خود برسد و حتی دشمنان را از میان بردارد. در نهایت، شاعر آرزو می‌کند که باقی عمرش را در راه وصال معشوق صرف کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن به بلوغ فکری و شناختی نیاز دارد. همچنین، برخی از عبارات مانند 'خون دشمن دین را به خود حلال کنم' ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر نامناسب باشد و نیاز به تفسیر دارد.

شمارهٔ ۴۹۰

به هر چمن که وصال تو را خیال کنم
چون گل به خون جگر رنگ خویش آل کنم

به صد زبان نشود اشتیاق من ظاهر
چو گل به باد صبا گر بیان حال کنم

چنان خیال تو جا کرده است در جانم
که گر به خویش بیایم تو را خیال کنم

امید هست ز لطف خدای بی همتا
که قصر و خانهٔ بدخواه پایمال کنم

به سر من که زبان خیال محرم نیست
به خامهٔ دو زبان، چون بیان حال کنم

بیار باده و با محتسب بگو چون است
که خون دشمن دین را به خود حلال کنم

امید هست سعیدا ز لطف همت دوست
که عمر باقی خود صرف در وصال کنم
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۸۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۹۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.