۱۳۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۹۲

من نه آنم که زنم ساز و به خود گریه کنم
خنده بر چرخ بد انداز و به خود گریه کنم

نیست جا این قدر شمع مرا چون فانوس
تا کشم شعلهٔ آواز و به خود گریه کنم

بنما سرو قد خویش که من فاخته وار
تا شوم از همه ممتاز و به خود گریه کنم

نیست آشفتگیم از گل رخسار کسی
چون خیال تو کنم ناز و به خود گریه کنم

من حسرت زده را باده از آن خم مدهید
که خبردار شوم باز و به خود گریه کنم

چرخ اگر آب دهد از دم تیغ تو شوم
همچو فواره سرافراز و به خود گریه کنم

سخت ماتم زده ام نوحه گران می خواهم
تا شوندم همه دمساز و به خود گریه کنم

بستم احرام که با نغمه روم همچو خیال
در سراپردهٔ آواز و به خود گریه کنم

شکوه چون مدعیم نیست سعیدا ز کسی
گله از خود کنم آغاز و به خود گریه کنم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۹۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۹۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.