۱۶۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۰۵

عزلت گزیده ایم به عزت رسیده ایم
صحت شدیم تا که ز صحبت بریده ایم

غافل مشو ز چشم حوادث که در دمی
همچون نگه ز دیدهٔ بینا بریده ایم

هر موج خیز گریهٔ ما بحر خون بود
با نوح، این تلاطم طوفان ندیده ایم

آیینه جام باده و تخت است تخته پوست
ما قصهٔ سکندر و دارا شنیده ایم

در آرزوی خانهٔ آن خانمان خراب
هر کوچه ای که بود به عالم دویده ایم

بد می رسد به گوش، صدای گرفت و گیر
تا از میان خلق چو آهو رمیده ایم

جز خال دانه ای نبود آرزوی ما
در سبزه زار سنبل و ریحان چریده ایم

کردیم گریه گر دم آبی رسیده است
خون خورده ایم تا لب نانی گزیده ایم

خواهی ز طول عمر سعیدا خبر شوی
چون مغربی گذشته و صبحی دمیده ایم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۰۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۰۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.