۱۴۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۱۹

کجا رسد به تو گل در ادای دل بردن
که عندلیب تو دارد نوای دل بردن

چو موج خیز شود بحر عشق طوفانی
سزد تو را که شوی ناخدای دل بردن

بجز حنا نشود سبز تا ابد چیزی
به هر زمین که گذاری تو پای دل بردن

نشسته غمزه به طاق بلند ابرو باز
که نیست بهتر از این گوشه جای دل بردن

ز شوق غنچه نماند به هر کجا که دلی است
گذر کند چو به یادش هوای دل بردن

ز نالهٔ جرس کاروان کنعانی
همی رسید به گوشم صدای دل بردن

دلی به دست بیار آن زمان مراد طلب
که خاک، زر شود از کیمیای دل بردن

ز حسن خلق [و] وفا ریز رنگ بنیادش
عمارتی که کنی در بنای دل بردن

دلی شکسته سعیدا نشد قبول دلش
چها که من نکشیدم جفای دل بردن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۱۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۲۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.