هوش مصنوعی: این شعر عرفانی از عشق الهی و ویژگی‌های آن سخن می‌گوید. شاعر عشق را محترم و نشانه‌ای از کرم می‌داند و از ترس بازگشت از این مسیر می‌گوید. او جان تهی را بی‌ارزش می‌داند و از حسد رقیب و حمایت حبیب سخن می‌گوید. ندای دوست را نادر و شنیدن آن را نشانه‌ای از بیداری می‌داند. در نهایت، شاعر عشق را برتر از عبادت خشک می‌داند و رقیب را در مقابل عارف ناچیز می‌شمرد.
رده سنی: 15+ محتوا دارای مفاهیم عمیق عرفانی و استعاره‌های پیچیده است که برای درک کامل، به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات عرفانی نیاز دارد.

شمارهٔ ۱۰۶

بهر کجا که رسد عشق شاه محترمست
صفات عشق تو گفتن نشانه کرمست

مرو بپیش، که ترسم که باز گردانند
که علت حدثان نفی معنی قدمست

بدان که: جان تهی همچو جسم بی جانست
نخواهمش بکف آرم، اگرچه جام جمست

رقیب خواست که آزار من کند ز حسد
حبیب گفت: مرنجان، که آهوی حرمست

ندای دوست بجانها نمیرسد دایم
ندای او نشنیدن نشانه صممست

میان صومعه دیدیم طاعتست و نماز
بکوی عشق رسیدیم عاشقان همه مست

شراب عشق بمی خوارگان مجلس ده
حدیث زاهد خودبین مگو، که کم ز کمست

رقیب واقعه عشق را نمی داند
بپیش مردم عارف رقیب کالعدمست

قلم برندی قاسم زدند روز ازل
همه حکایت دل مقتضای آن رقمست
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.