۱۸۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۵

در مذهب ما باده مباحست و حلالست
این باده زخم خانه اجلال جلالست

این یار چه اشنید که در ماتم هجرست؟
آن خواجه چه دیدست که سرمست وصالست؟

جز عشق خدا، هرچه دلت را برباید
گر نیر شمسست که در عین زوالست

هرگز بخدا ره نبری، تا تو تو باشی
این فکر خیالست و خیال تو محالست

این جا سخن از عاشق و معشوقه و عشقست
این جا سخن از نشأئه آن بحر زلالست

ما پیشتر از آدم و حوا و جهانیم
از ما سخن سال مپرس، این چه سؤالست

در شیوه شیرین تو حالیست، که قاسم
سرگشته و حیران شده کین حال چه حالیست؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.