۱۶۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۱۷

آن ماه شب افروز، که در پرده نهانست
در پرده نهانست، ولی پرده درانست

روشن نتوان گفت که: سر چیست؟ که آن یار
با نام و نشان آمد و بی نام و نشانست

مشکل همه اینست که: در عالم تمییز
آنرا که دو اخوانی درد تو همانست

با خواجه حکایات نهایات مگویید
کو عاشق جان نیست، ولی عاشق نانست

در دار فنا فکر اقامت نتوان کرد
کین ملک قدم نیست، که شهر حدثانست

در راه خدا مرد امین باش، که هر جای
چون مرد امین آمد در عین امانست

قاسم، بحقیقت دل خود هر که بداند
در مذهب عشاق بصیر همه دانست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.